یک جایی سالها پیش، اواخر اکران روزهای نخست فیلم نگار، من و رفی | حضوری اتفاقی
یک جایی سالها پیش، اواخر اکران روزهای نخست فیلم نگار، من و رفیق گرمابه گلستانم، نشسته بودیم خیره به پرده نقرهای، که محمدرضا فروتن درآمد به نگار جواهریان از علایق دختر گفت. از گل نرگس، از عطر نارسیس، از سر در دانشگاه تهران، از جاکلیدی یونیکورن و ... رفیق شفیقم که از قضا دختر بود، برگشت گفت ع، اینا که تویی! چه قندی در دلم آب شد که میداند لیست دوستداشتنیهایم چه و چهاند. اما هر آن کس از دور و نزدیک، بشناسد این بنده سراپا تقصیر را، میداند در صدر این لیست نام رضا یزدانی میدرخشد. راستش را بخواهی، رفیق دورم بسیار خرسندم که در هر کافهای رضا پلی شود، به یادم میافتی و قهوهات کوفتت میشود :) خوشحالم خواننده محبوبم در این مملکت عاشقان چندان زیادی ندارد. چند دختر در زندگیات خواهند آمد که پیش از رنگ بنفش و عطر لنکوم و بوی قهوه، به این صدای خشدار مهر بسته باشند؟