Get Mystery Box with random crypto!

جامدان کهنه ام را برمیدارند و لباس ها کهنه ام را، تمامی خاطرات | خلوت

جامدان کهنه ام را برمیدارند و لباس ها کهنه ام را، تمامی خاطرات کهنه را بار دیگر از دفتر کهنه روزانه ام، همچون کهنه کودکی هایم آب میکشم. میروم از این شهر، از این میدان، از این خیابان ، از این کوچه و از این در چوبی کهنه.
گم میشوم در میان وجود کهنه ام، شاید که خستگی های کهنه ام کمی بوی تازگی دهند.
خسته ام، خسته کهنه گی ها، خسته حرف های تکراری، خسته هزاران راه کهنه بی فرجام. دلم هوای تازگی میخواهد، مثل آن روزهای کهنه، مثل آن کوله خاکی رنگ سربازی و یک پتوی زوار در رفته. چقدر این روزها خستگی ها کهنه شده اند، مثل خنده ها، مثل کتاب ها، مثل نوشتن ها، مثل کابوس ها، مثل جنگ ها و مثل آوارگان جنگی. نفرین بر جنگ که هیچگاه کهنه نمیشود، لعنت بر گلوله که همیشه میکشد و کودکانی که برای وطن و برای دیکتاتوری برای همیشه یتیم های کهنه میشوند.
#حبیب_تاری_وردیان
@htaruverdian