Get Mystery Box with random crypto!

ایران فقط تهران نیست | یادداشتی بر «حوای سرگردان» حوای سرگر | ما و اسطوره توسعه

ایران فقط تهران نیست | یادداشتی بر «حوای سرگردان»

حوای سرگردان، مجموعه داستان کوتاهی از محمد خانی، عضو کارگروه علوم انسانی و توسعه اندیشکده مهاجر است. یادداشت زیر در روزنامه وطن امروز، به بررسی آن پرداخته است:


جلد کتاب ترکیب عکس و نقاشی آبرنگ است. کوه دماوند، شاخه‌ی درخت سیب به شکل کلوزآپ و در بک‌گراند جلد، همان باغ سیب است. گو اینکه با تصویر باغی در کوهپایه‌ی دماوند روبرو هستیم. این طراحی متناسب با محتوای کتاب و داستان‌ها، ذهن خواننده را آماده می‌کند که فضای گذار داستان‌ها در کلان شهری چون تهران نمی‌گذرد و این یعنی ما با زادبومی به غیر از پایتخت روبروییم و چه بهتر از این.

در این مجموعه با داستان‌هایی روبرو هستیم و هر داستان تعلیقی دارد، اوج دارد، گره‌گشایی و نقطه‌ی پایان دارد. روایت‌ها در این داستان‌ها با پیچیدگی همراه است، اما به دلیل ساختار محکم و طرح درست هر داستان در پایان با نقطه‌ی پایان درست، دقیق و عقلانی روبرو هستیم. خواننده به بهانه‌ی پایان باز، معلق و پا در هوا رها نمی‌شود.

همه‌‌ی داستان‌ها در یک سطح کیفی نبودند، لکن اختلاف میان داستان‌ها مطلقاً چشمگیر نیست. این موضوع می‌تواند مؤید این باشد که نویسنده برای هر داستان پلات مشخصی داشته است. پلات را درست طراحی کرده و هنگام پرداخت به جزئیات به طرح پیچیده‌اش هم توانسته است وفادار بماند. در هر داستان ما با شخصیت‌ها و نام‌ها و ماجراهایی روبرو هستیم که نمی‌دانیم کیستند و چیستند و ربطشان به همدیگر چگونه است؛ اما به مرور همه‌ی این سؤالات و گره‌ها مانند قرار گرفتن تکه های پازل در کنار هم پاسخ داده و گشوده می‌شوند.

یکی از بهترین داستان‌های این مجموعه که عنوان کتاب هم برگرفته از آن است، حوّای سرگردان است. حوّایی که ما می‌شناسیم، سرگردان نبود؛ قرار داشت، آرام داشت، حوّایی که ما می‌شناسیم به گمانم حتی زمان هبوط و پریشانی در زمین خیلی هم سرگردان نبود؛ چون تنها نبود که آدم همراهش بود. اما اینجا در این کتاب در داستانی ما با دختری مواجهه پیدا می‌کنیم که تولد و زندگی‌اش حاصل تجاوز به مادرش است.

خوب می‌دانیم که ماجرا و ماجراهایی شبیه این، دست‌مایه‌ی نویسندگان و فیلمسازان مختلفی قرار گرفته است. موفقیت در پرداخت و نحوه‌ی روایت هرکس از داستانی مشابه، ارتباط مستقیم با توانایی خلق جهان و جهان‌بینی برای شخصیت‌های داستان دارد.
جیوه، که همان حوای قصه‌ی ما باشد، دوره‌ی گذار و سرگردانی ناشی از آگاهی از این موضوع را پشت‌سر گذاشته، ولی کماکان سرگردان است. این بار اما دلش زندگی می‌خواهد؛ همسر و فرزند. در این داستان ضربه‌ای که آگاهی از این موضوع برای شخصیت اول و راوی این قصه، یعنی کیومرث، دارد در یک سوم پایانی داستان وارد می‌شود. این موضوع می‌توانست به از هم پاشیدگی قصه منجر شود، اما از آنجا که شخصیت کیومرث جهان‌دار است و تکلیف خواننده با او و پیشینه‌ی خانوادگی روانی و تحصیلی‌اش روشن است و از آنجا که خواننده می‌داند کیومرث چه ماجراهای عاطفی را از سرگذرانده، پایان خوش داستان تا حد زیادی باورپذیر شده است.

متن کامل یادداشت روزنامه وطن امروز را در آدرس زیر بخوانید:
https://shahrestanadab.com/Content/ID/10057

@humanities_development