روزی کفاشی در حال تعمیر کفشی بود؛ ناگهان سوزن کفاشی در انگشتش | بهشت در بهشت
روزی کفاشی در حال تعمیر کفشی بود؛ ناگهان سوزن کفاشی در انگشتش فرو رفت. ازشدت درد فریادی زد!! و سوزن را چند متر دور تر پرت کرد.!! مردی حکیم که از آن مسیر عبور میکرد، ماجرا را دید سوزن را آورد به کفاش تحویل داد و شعری را زمزمه کرد: درختی که پیوسته بارش خوری تحمل کن،آنگه که خارش خوری حکیم به کفاش گفت: این سوزن منبع درآمد توست! این همه از آن فایده حاصل کردی یک روز که از آن دردی برایت آمد آن را دور میاندازی! نتیجه اینکه اگر از کسی رنجیدهایم خوبیهایی که ازجانب آن شخص به ما رسیده را به یاد آوریم، آن وقت ضمن اینکه نمک نشناس نبوده ایم تحمل آن رنج نیز آسانتر می شود. وقتتان پر مهر دلتان بی کینه عاقبتتان بهخیر