آدابِ آرزو کردن روزی زنی از کنارِ منزلی میگذشت که بسیار دلخو | بهشت در بهشت
آدابِ آرزو کردن
روزی زنی از کنارِ منزلی میگذشت که بسیار دلخواهِ او بود ، گفت خداوندا چه میشد این خانه برایِ من بود؟
بعد از مدتی آن خانه به فروش گذاشته شد و متناسب با پولِ آن زن به او فروخته شد ؛ اما پس از چندی شوهرش فوت کرد . و بعد از آن مرتب در رنج بود
تا روزی به فرزانه ای رسید و ماجرا را برایِ او بیان کرد و گفت چرا ما همیشه باید از چیزی در رنج باشیم ؟!
آن فرزانه عرض کرد چون آرزو و دعا کردن نمیدانیم !
و بعد از تحقیق فهمیدند که در آن خانه مردی زندگی میکرد که پس از مدتی مرده و چون وارثی نداشته خانه اش به فروش رسیده ، و فرزانه به آن زن گفت تو با آرزویت عمرِ آن مرد را کوتاه کردی و باعث شدی بمیرد تا به خانه اش برسی .
اما پس از مدتی سرنوشت شوهرت را از تو گرفت به خاطِرِ این که حقِ آن مرد به گردن تو بود!
باید میگفتی چه خانه ی زیبایی خداوندا به من هم مشابه آن را در زمانِ نیکو و جایِ نیکو که صلاحدید خودت است به من عطا کن در حالی که هیچ نقصی متوجهِ هیچ کَس نشود.....
آرزوهایمان میتوانند میخ داشته باشند .... مواظبِ آرزوهایمان باشیم!