شرح پروتکلهای تشریفاتی شرفیابی هیئت فرستادهٔ فرانسه به حضور ا | Mohammad Imani محمّد ایمانی
شرح پروتکلهای تشریفاتی شرفیابی هیئت فرستادهٔ فرانسه به حضور اعلیٰحضرت ناصرالدّین شاه از زبان کنت دو گوبینو فیلسوف فرانسوی
اکنون مهمترین کاری که داشتیم کسب اجازه شرفیابی به حضور شاه و ملاقات با صدراعظم بود. شاه ما را در انتظار نگذاشت. در سومین روز ورودمان به ما اجازهٔ شرفیابی داد و ما با لباسهای تمام رسمی در حالی که شاطرها و فراشهای شاهی جلو اسبهایمان میدویدند، عازم کاخ شدیم. ابتدا ما را به تالاری بردند که میرزا سعید خان وزیر امور خارجه، عزیزخان سپهسالار ارتش ایران، برادر زن صدراعظم، سفير سابق ایران در سنپترزبورگ و دو سه شخصیت بلندپایه دیگر نیز حضور داشتند. به ما قليان و چای تعارف کردند و پس از لحظهای گفتگو رئیس کل تشریفات که چماق بلند میناکاری و مرصع به سنگهای قیمتی در دست داشت، برای بردن ما آمد. او نیز مانند وزیر امور خارجه کلاه راسته سیاهرنگ معمولی را که طبق قواعد تشریفاتی برای شرفیابی کارمندان عالیرتبه به حضور شاه مناسب نیست برداشته و به جای آن دستاری بزرگ و بلند به شکلی که در سابق در دربار صفویه مرسوم بوده است، بر سر گذاشته بود. هم چنین جورابهای ساقهبلند قرمزی پوشیده بود که جهانگردان اروپایی آن همه دربارهاش مهملگویی کردهاند. نمیدانم روی چه اصلی اروپاییان به این نتیجه رسیدند که این کار اهانتی است که از جانب ایرانیان مغرور به بیگانگان کافر میشود. با توجه به اینکه در قرن هفدهم جورابهای ساقهبلند به همین رنگ و تقريبا به همین شکل در کشور ما مورد استفاده قرار میگرفته است، ادعا کرده بودند که این پوشش یادگار نخستین نمایندگان هلند بوده که ایرانیان میخواستهاند همچنان در لباس رسمی هیئتهای خارجی حفظ شود. معلوم نیست بین این سابقه مقرون به حقیقت و قصد اهانت چه رابطه ای وجود دارد، ولی به هرحال این رابطه برقرار شد و صورت مجلس تشریفاتی عهدنامه فوق الذکر سفرای خارجی را از پوش جوراب معاف کرد. اما شخصیتهای بلندپایه ایرانی هنوز از این جورابها میپوشند، چون در زمان چنگیزخان علامت مشخصه خوانین درجهٔ یک مغول بوده که بی آنکه کفشهایشان را در آوردند به حضور خاقان بزرگ برسند و کفشهایشان عبارت از چکمههای سرخ رنگ بوده است. بدینسان عالیترین مقامات ایرانی با تقلید از چکمه های سرخ مغولان جورابهایی به همان رنگ را در لباسهای تشریفاتی خود حفظ کردهاند، بیآنکه قصد اهانت به نمایندگان بیگانه در کار باشد. برعکس میخواستهاند آنان را شبیه به عالیترین شخصیت های کشور خودشان بسازند.
پس از آنکه از چند حیاط و دهلیز عبور کردیم، به آستانهٔ باغی مملو از درختان چنار و گل و استخری با آب جاری رسیدیم. ساختمانهای کاخ که گرداگرد این باغ قرار گرفته اند، دو یا سه طبقهاند و طبقات همکف آن با یک سری نقاشی به اندازه طبیعی تزیین شده که سربازان دولتی را با اونیفورمهای صورتی و اسحله به دوش و خنده بر لب نشان میدهد. این گونه نقاشیها که از لحاظ سبک و کیفیت دکانهای بازار مکاره را به یاد میآورد، عاری از انتقاد نیست. ما را مجبور کردند گالشهایی روی چکمههایمان بپوشیم. رئیس کل تشریفات در خم یکی از خیابانهای باغ توقف کرد، به سوی تالاری که ستونهایش به طرز باشکوهی زرین و رنگارنگ بود پیچید و درحالی که دو دستش را روی زانوهایش نهاده بود، تعظيم غرایی کرد. ما به شیوهٔ اروپایی سلام کردیم و در اینجا گالشهایمان را در آوردند. در همان حال مأمورین تشریفات نیز کفشهایشان را کندند و همان جورابهای ساقه بلند قرمز را به پا داشتند. در این هنگام که سربازان دور تا دور باغ صف کشیده بودند و در پای تالار غلامبچگان، افسران و خدمتکاران از هر درجه و مقامی قرار گرفته بودند و سکوت عمیقی حکمفرما بود، رئیس کل تشریفات با صدای بلند اعلام کرد که عالیجناب وزیر مختار فرانسه اجازه شرفیابی میخواهد. البته این تقاضا با جملات بسیار پرآب و تابتری ادا شد، ولی من عین جملات را به خاطر ندارم و لذا به نوشتن مضمون آن اکتفا میکنم. گویا شاه اشارهای کرد، چون او را نمیدیدم، و ما پیش رفتیم.
شاه روی تختی بسیار رفيع نشسته بود که به نظرم بیاندازه درخشان جلوه کرد. لباس بسیار فاخری پوشیده بود ولی من فرصت نکردم دقت بیشتری بکنم چون با علامت دیگری نزدیکتر شدیم و از پلکانی که در دو سوی آن کارمندان دربار ایستاده بودند بالا رفتیم و به ایوان آینهکاریِ کوچکی قدم نهادیم و سپس وارد تالار شدیم. اکنون در حضور شاه بودیم. اعليحضرت در آن هنگام بیست و پنج یا بیست و شش سال داشت. چهره ناصرالدین شاه زیبا و نجیب است. ریش بسیار کوتاه و سبیلهای بلندی دارد که پادشاه ساردنی را به یاد میآورد. دارای چشمانی زیبا و باهوش است. تندتند حرف میزند تا چنانچه میگویند کمرویی ذاتیش را پنهان سازد. وزیر مختار فرانسه در فاصله دوازده قدمی روی یک صندلی روبه روی شاه نشست. بقیه اعضای هیئت ایستاده بودند.