فرض کنید یک فرد دارای چارچوبهای ذهنی قوی ولی تثبیتشده باشد. ویژگی این چارچوبها این است که نه زمانمند هستند و نه مکانمند. این چارچوبها تثبیتشده هستند و در زمانهای مختلف و در مکانهای مختلف بهطور یکسان عمل میکنند. مثلا فرض کنید این فرد یک باور اقتصادی داشته و اصرار داشته باشد در زمانها و مکانهای مختلف این باور درست است.
طبیعی است این فرد با هر تغییر در محیط دچار اصطکاک و چالش میشود و بیشتر تلاش میکند ببیند چرا شرایط اقتصادی آنطور که باور دارد نیست و به جای انطباق با شرایط دنبال این است که چرا شرایط اینگونه شده است. این تثبیتشدگی میتواند در دولتها نیز اتفاق بیفتد. وقتی دولتها و حکومتها به کارکرد اقتصاد با پیشفرضهای پیشینی اعتقاد دارند، بهطور طبیعی قدرت چرخش خود را با تغییر شرایط از دست میدهند.
بنابراین میتوان گفت یکی از الزامات غیراقتصادی تحول اقتصادی (که میتوانیم آن را رشد بلندمدت یا توسعه اقتصادی نام ببریم) در هر کشور، انعطافپذیری سیاستگذاران کلان کشور است. زمانی که این انعطافپذیری یا تابآوری وجود نداشته باشد، سیاستهای اقتصادی در باورهای نازمانمند و نامکانمند گیر میکنند...