Get Mystery Box with random crypto!

شاید خیلی یادش نیاد از قشنگی اون روز ؛ اما من به خوبی یادمه که | Nepenthe

شاید خیلی یادش نیاد از قشنگی اون روز ؛ اما من به خوبی یادمه که ساعت ۱۴:۳۵ دقیقه بهم اس ام اس دادی: سلام دلیل حال خوبم، امروز عصر ساعت ۵ کافه تچر همون جای همیشگی منتظرتم. منم همون لحظه جوابتو دادم: خیلی زود میبینمت بچه پرو.
مثل برق و باد زمان گذشت و بدو بدو خودمو رسوندمو اومدم و منتظرش نشستم. نیم ساعتی منتظرش بودم و چشم انتظار که از در بیاد تو ببینمش؛ تو حال و هوای خودم بودم که دیدم دوباره اس ام اس داد: بیا جلوی در من توی ماشین منتظرت نشستم.
کوله ام و برداشتم و رفتم سمتش دیدم که اون طرف خیابون منتظرمه. سوار ماشینش شدم؛ به محض اینکه چشمام به چشمش افتاد یادم رفت که کی ام و الان کجام. تیپ سر تا پا مشکیش با چشم‌ هایِ عسلیش همون عطر تندی که من دوسش داشتم و چال گونه اش که از دیدنش سیر نمیشدم. شیشه سمت خودش رو تا نیمه داده بود پایین و سیگارش رو روشن کرده بود و خاکسترای سیگارشو از گوشه ی شیشه میریخت بیرون. از لحظه ای که سوار ماشین شدم یه لحظه هم ازش چشم برنداشتم؛ اونقدر جذاب و دوست داشتنی شده بود که دلم میخواست خودمو توی بغلش خفه کنم.همونجور که خیره شده بودم بهش دستشو اورد و انگشتامو بین انگشتاش گرفت و فشار داد. اروم دستم اورد بالا و پشت دستمو بوس کرد.
چندساعتی رو تو راه و ترافیک گذروندیم ولی بالاخره به مقصد رسیدیم؛ همه چیز طبق رواب عادیش سپری شد.رفتیم توی یه کافه اون طرف شهر؛ ساکت و خلوت. دقیقا روبروم نشسته بود که گارسون با یه باکس گل اومد سمتم و اون روبروم گذاشت؛ همون لحظه نگاش کردم که با صدای بم و مردونش بهم گفت: دوسالی میشه که از این روزامون میگذره اما وقتش بود زندگیمون یه شکل دیگه به خودش بگیره؛ از این لحظه به بعد بدون هیچ ترسی، نگرانی، استرسی تا همیشه و هرلحظه کنارخودم میمونی! و همونجا بود که حلقه رو از توی باکس گل دراورد و دستم کرد و گفت: یکی شدنمون مبارک برای همیشه دلیل حالِ خوبم.