در هر دوره و عصری افراد خاصی نماد روشنفکری هستند و تمسک جستن | Inner_Safety
در هر دوره و عصری افراد خاصی نماد روشنفکری هستند و تمسک جستن به آنها به هر نحوی افراد را در توهم روشنفکری فرو میبرد. مارکس، از فلاسفه عصر روشنگری، و فروید، بنیانگذار روانکاوی، از این دست روشنفکران بودند. مبارزان چپ در دوره قبل از انقلاب گرایش عجیبی به عقاید مارکس پیدا کردند و در پشت عقاید مارکس هر کنشی را مجاز شمردند. در این میان فروید همچنان نماد روشنفکری در عصر حاضر باقی مانده است. هر فردی از هر طیفی که میخواهد روشنفکری خود را به رخ بکشد، باید جوری وانمود کند که گویی فروید را بهخوبی میشناسد و آثارش را مطالعه کرده است. حال اینکه له یا علیه او باشد در ادای روشنفکری او تفاوتی ایجاد نمیکند.
مارکس به مانند استادش هگل شیوه تفکر انتقادی و زیرسوال بردن هر پدیدهای را به ما آموخت. تفکر او تفکر به شدت انتقادی بود که هر چیزی را باید از زیر تیغ نقد رد کرد.
فروید اما جدا از کشفیاتِ شگرفش در روانشناسی، شیوه پرسشگری و اندیشه را به بشریت آموخت. فروید عمیقا مطالعه میکرد و در صدد سر و سامان دادن به نظریه خود بود و در مقالاتش تلاش داشت این شیوه تفکر و پرسشگری را به دیگران نیز بیاموزد. او کوشید به افراد بگوید در پس هر چیز آشکاری، مسئلهای عمیق و پنهان نهفته است و باید برای فهمیدن و کشف آن تلاش کنیم. او اما بر خلاف مارکس مانیفستی مُدون و نظاممند در مورد نظامهای سیاسی ارائه نداد، که البته قصدی هم برای آن نداشت، ولی همین شیوه تفکر پرسشگرانه برای نظامهای سیاسی بسیار خطرناک جلوه میکرد. حتی در گفتمان کاپیتالیسم (سرمایه داری) نیز فروید چندان پذیرفتهشده نیست. کاپیتالیسمی که در تلاش عجیبیست به اندیشه بشر جهت دهد و یک نوع از تفکر را به عنوان نمونه به جهانیان ارائه کند و با آب و تاب فراوان و تبلیغاتی گسترده آن را تنها تفکر درست نشان دهد؛ از مد و فشن بگیرید تا زیبایی و غذا و ... . طبعا در این نظام سیاسی اندیشههای فردی مثل فروید که به آزادی انتخاب تاکید میکرد، مانعی بر سر راه این تبلیغات گسترده بود. پرسشگری در این نظامها نیز جایگاهی ندارد، زیرا که اگر افراد به پرسشگری و تفکر انتقادی عادت کنند دیگر قابلکنترل نخواهد بود، همان چیزی که اکثریت نظامهای سیاسی به دنبال آن هستند. همانطور که در امریکا، که نماد کاپیتالیسم است، به اندیشههای فروید اجازه عرضه اندام داده نشد. چون آزادیِ اندیشه و پرسشگری برای هر نظامِ سیاسی مشکلآفرین خواهد بود.
با همه این توصیفات باید به جناب هویدا حق داد که به این شکل فروید و مارکس را آسیبزننده بداند، البته نه برای مردم که برای حُکام.