Get Mystery Box with random crypto!

وقتی اب پرتقال ها رو خورد، بهم گفت که یکم چشمام سنگین شده و می | کابوص

وقتی اب پرتقال ها رو خورد، بهم گفت که یکم چشمام سنگین شده و میخواد چند دقیقه ببندشون. بعد خیلی آروم سرش رو روی سینه ام گذاشت و نزدیک نیم ساعت همینجوری تبدیل به ملوس ترین موجود دنیا تو بغل من شد و خوابید.
چیزی که تو این رابطه خیلی برام جالبه، نادیده گرفته شدن محدودیت های فیزیکی به خاطر با هم بودن بیشتره. تقریبا تمام هفته ساعت ۵:۳۰ از خواب بیدار میشدیم و ۶ صبح میزدیم بیرون. چه تو گرما و چه تو سرما. همیشه از هر موقعیتی استفاده می‌کردیم که همو ببینیم حتی اگه در حد این بود که با هم بریم چنتا نون بخریم و برگردیم. هیچ وقت نشده که فرصتی برای دیدن فراهم بشه و سر تنبلی یا هر دلیل دیگه ای کنسلش کنیم و این موضوع باعث خوشحالی منه‌.
@insidemonster