Get Mystery Box with random crypto!

'دلِ اژدها را خِرَد بِشکَرَد!' کلام دانای طوس است در نامه نام | از زبانِ ذَرّه / ایرج رضایی

"دلِ اژدها را خِرَد بِشکَرَد!"

کلام دانای طوس است در نامه نامور او یعنی شاهنامه ارجمند و عزیز. بشکرد از مصدر شِکردن یعنی شکار کردن. با این حساب معنی سخن حکیم این است که با روشنایِ خرد می توان اژدها یعنی هر آنچه دشمن آزادی و شادی و سلامت و سعادت انسان است از پای درآورد. این معنا نشان از ارج و جایگاه خرد در نزد حکیم دارد که کتاب او با نام خداوند جان و خرد و ستایش خرد آغاز می شود. خرد در نگاه فردوسی سرچشمه تمام فضیلت ها و خیرها و خوبی هاست. منزلت خرد از منظر فردوسی تا بدان جاست که اساسا همه چیز را به چشم خرد می بیند. هم اسطوره و تاریخ را، ( تو این را دروغ و فسانه مدان...)، هم دین و اخلاق و فرهنگ و معنویت را، و هم انسان و اجتماع و کار و کردار اهل سیاست را. خرد فردوسی خردی ژرف و شامل است. خرد به هر دو سرای دستگیر است. هم سامان بخش حیات این جهانی است و هم راهی به رهایی و رهنمونی به رستگاری در حیات دیگر است. نخستین نشان انسان خردمند آن است که از بد همه ساله ترسان بُوَد. خرد در نزد فردوسی همان جایگاهی را دارد که عشق در نزد مولانا دارد. "گر اژدهاست در ره، عشق است چون زُمرّد!" هر دو، زمرد چشم اژدهاست. یکی چشم ضحاک و اژدهای بیداد جهان بیرون را نشانه می گیرد و کور می کند و دیگری هم چشم اژدهای نفس جهان درون را. سراسر روایت بلند و کوه پیکر فردوسی که تقریبا چهار برابر همتای یونانی خود یعنی ایلیاد و ادیسه هومر است در ستایش خرد و داد و دهش و راستی و مهر و مدارا و مروت و مردمی است. شاهنامه، خردنامه است؛ دادنامه است؛ شادی نامه است و در عین آری گویی به زندگی و دلبستگی به مواهب و مائده های زمینی، کتابی است بَرکَشنده و متعالی و مینُوی و معنوی!
ستایش او را از خرد بنگرید که چه روشن و تابان و بلند است:

نخستین نشان خرد آن بُوَد/ که از بد همه ساله ترسان بُوَد
هر آن کس که او شاد شد از خرد/ جهان را به کردار بد نَسپَرَد
نگر تا چه گفت است مرد خرد / که هر کس که بد کرد کیفر برد
سزد گر هر آن کس که دارد خرد / به کژی و ناراستی ننگرد
هوا را مبر پیش رای و خرد / کز آن پس خرد سوی تو ننگرد
کسی کو بُوَد بر خرد پادشا / روان را ندارد به راه هوا
همان کن کجا با خرد درخورد / دل اژدها را خرد بشکرد
فزون از خرد نیست اندر جهان / فروزنده کهتران و مهان
هر آن کس که از دادگر یک خدای / بپیچد ندارد خرد را به جای
درنگ آورد راستی ها پدید / ز راه خرد سر نباید کشید
ز راه خرد ایچ گونه متاب / پشیمانی آرد دلت را شتاب
خرد افسر شهریاران بُوَد / همان زیور نامداران بُوَد
دلی کز خرد گردد آراسته / یکی گنج گردد پر از خواسته
خردمند مرد ار تو را دوست گشت / چنان دان که با تو ز یک پوست گشت
خرد چون بُوَد با دلاور به راز / به شرم و به پوزش نیاید نیاز
بد و نیک بر ما همی بگذرد / نباشد دُژم هر که دارد خرد
نیاید ز مرد خرد کار بد / مبادا که جان جز خرد پرورد

ارج و ارزش و ستایش خرد را کران و پایانی نیست. پس همان بِه که با حکیم هم پیمان و همدستان شویم و بگوییم:
از این در سخن چند رانم همی / همانش کرانه ندانم همی!

@irajrezaie