تاریخ مدرن ملل

2022-08-20 20:30:33 گفتار بیست و پنجم: میهن پرستی جامه ای بر تجزیه طلبی

میرزا کوچک خان و کلنل محمدتقی خان پسیان دو شخصیتی هستند که بسیار درباره شان دیدگاه های مختلفی هست ولی من می خواهم بجای این دو شخص به دو حکومت شان اشاره کنم. با اشاره هایی که محمد تقی بهار می کند هم جمهوری خراسان هم گیلان در واقع خواهان قدرت و دو حکومت مستقل برای خویش بوده اند و برخلاف دیدگاه هایی که تنها به رهبران این حکومت ها اشاره می کنند و می گویند می خواستند یک حکومت خوب تشکیل بدهند این دو جمهوری تا هر جایی که می توانستند قدرت نمایی می کردند و برای خودشان حکومت های محلی که گاهی با افکار بسیار فاسدانه مانند تمایلات بلشویکی تشکیل داده بودند.

@Iran_Modern_history باز کردن / نظر دهید

2022-08-20 20:30:14 کلنل محمدتقی خان قصد حمله به تهران و در دست گرفتن امور کشور را نداشت و آرزومند بود خراسان را استقلال بخشد و خود به به ریاست جمهوری خراسان برقرار گردد. سندی که این مطلب را ثابت می کند تلگرافی است از اوایل مخالفت با حکومت تهران:آقای ماژور محمدخان راپورت تلگرافی را ملاحظه کردم سابقا هم دستور داده ام در راه شیروان پست بگذارید، تا به حال کلیه امور بر وفق مرام گذشته، امیدوارم بیرق جمهوری خراسان را من بر دوش بکشم. جمهوری خراسان مانند جمهوری گیلان بود، آقای تدین که از مرکز به ملاقات میرزا کوچک خان رفته بود، در ضمن سخنانی که از زعیم ملی شنیده بود این بود که: «ما تا هر جا که بتوانیم جلو می رویم و قصد جزم نداریم که ایران را به تصرف آوریم». از حرکات میرزا و همچنین رفتار کلنل پیدا بود قصدشان تصرف ایران و ایجاد یک حکومت مرکزی صالح نبوده بلکه به همان ولایاتی که داشته اند قانع بوده اند.
تاریخ احزاب سیاسی، برگه 158و159

@Iran_Modern_history باز کردن / نظر دهید

2022-08-19 20:19:02 گفتار بیست و چهارم: قشون متحد الشکل

یکی از بزرگترین آرزوهای مشروطه خواهان ایجاد یک نیروی نظامی دائمی و متحدالشکل بود که بخاطر فشار های خارجیان و درگیری های داخلی از تشکیل آن جلوگیری می شد. ولی سردار سپه با روحیه خستگی ناپذیر و اراده اش با منحل کردن پلیس جنوب و ادغام قزاق ها و ژاندارمری و شکست دادن تجزیه طلبان و برهم زنندگان امنیت کشور و همچین خلع سلاح عشایر مخصوصا شاهسون ها و بختیاری ها که نیرومندترین نیروهای نظامی عشایر بودند توانست یک ارتش ملی تشکیل بدهد که به نظم ملی و همچنین ایجاد پایه های قدرت پادشاهی پهلوی بعدی کمک شایانی کرد.

@Iran_Modern_history باز کردن / نظر دهید

2022-08-19 20:18:21 با تحلیل رفتن ژاندرام در قزاق، فکر قشون «متحدالشکل» و ایجاد «سپاه یکدست» به جامه رفت و به تدریج اسم ژاندرم هم که لغتی اجنبی بود از میان رفته «امنیه» جای آن را گرفت.
نابود شدن این قوه کار فرمانده قوی را آسان کرد، و هنوز دوره چهار ملی به نیمه نرسیده بود که اقتدار سردار سپه فوق تمام اقتدار ها شناخته شد و با از بین رفتن فتنه گیلان و آشوب خراسان و انحلال پلیس چنوب و تدابیری که امیر طهماسبی در آذربایجان به کار برد قدرت دولت و فرمانده کل قوای را در شمال غرب و کردستان تا مغرب ایران بسط داد. سردار سپه به معنا و حقیقته فرمانروای مملکت ایران معرفی گردید.
تاریخ احزاب سیاسی، برگه 137

@Iran_Modern_history باز کردن / نظر دهید

2022-08-18 20:40:53 پدرش مرد، مادرش که اهل محل نبود با طفل شیر خوار به تهران آمد. این خانم برادری داشت ابوالقاسم بیگ نام که خیاط قزاقخانه بود و بعد به درجه سرهنگی رسید. خانم نامبرده به نزد برادر خود رفت و این کودک در خانه دایی خود بزرگ شد.از روزی که به رشد رسید آثار سرکشی در او پیدا آمد و تا پانزده سالگی راست راست راه می رفت، در آن هنگام دایی او وی را به عنوان پیاده قیاق سپرد و هر سواری که بیمار شود یا غایب باشد این پیاده قزاق به نیابت او سوار شده وارد صف گردد.
مظفرالدین شاه چند عدد شصت تیر وارد کرد و یکی به قزاقخانه داد. رضای قزاق به سمت وکیلباشی این گروهان انتخاب گردید و بالاخره فرمانده گروهان شد و در اداره کردن شصت تیر ترقی کرد و به رضاخان شصت تیر نام بردار شد و در سفر های عمده جنگی از قبیل جنگ در اردبیل به ریاست پسر بزرگ سردار اسعد بختیاری رضاخان نیز شرکت داشت
تاریخ احزاب سیاسی، برگه 70و71

@Iran_Modern_history باز کردن / نظر دهید

2022-08-17 20:24:46 رضاخان میرپنجه پسر داداش بیگ یک افسر سوادکوهی از ایل پالانی بود.
در بارفروش (بابل) از میرزا محمود رئیس شنیدم که می گفت: شاه (یعنی رضاشاه) از ایل پالانی است.
خود شاه سابق می فرمود: من طفل شیرخوار دوماهه بودم که با مادرم از سوادکوه به تهران روانه شده بودیم، در سر گدوک فیروز کوه من از سرما و برف سیاه شدم، مادرم به خیال آنکه من مرده ام مرا به چاروادار سپرد که مرا دفن کند و حرکت کنند، چاروادار مرا در آخور یکی از طویله ها با قنداق گذاشت و قافله به راه افتاده به فیروز کوه رفتند. قافله ای دیگر می رسند و در قهوه خانه گدوک منزل می گیرند یکی از آنها آواز گریه طفلی را می شوند و کودکی را در آخور می بیند، او را گرم می کنند و شیر می دهند و در فیروزکوه به مادرش تسلیم می کنند.
تاریخ احزاب سیاسی، برگه 69و70

@Iran_Modern_history باز کردن / نظر دهید