بعد یک روز حاشیهی باغچه، بین دیوار و آجرفرش لب باغچه پر میشد | انجمن صنفی انیمیشن
بعد یک روز حاشیهی باغچه، بین دیوار و آجرفرش لب باغچه پر میشد از نور صورتی شکوفههای سیب و شکوفههای به. کمکم زنبورها پیدایشان میشد و در آفتابی که هنوز تند و تیز نبود، هنوز چیزی از خنکا درش بود و گرمایش درست به اندازه بود، دور شکوفهها شلوغ میکردند و بعضیهاشان میافتادند توی حوض که با برگ از آب میگرفتیم و میگذاشتیم لب باریکهی کنار دیوار که جان بگیرند. خودمان هم مینشستیم پای دیوار و آفتاب چقدر میچسبید. آدم خمار میشد و مدرسه و مشق هنوز خیلی دور بود. از پشت دیوار کسی با آهنگی که آنقدر آشنا، آنقدر جذاب و شوقانگیز بود میخواند: «بیا که نوبرِ بهاره بستنی…» (بهاریه، پرویز دوایی) ---------------- نوروز ١۴٠١ مبارک