دریغا که فصل جوانی گذشت به لهو ولعب زندگانی گذشت دریغا که بی ما بسی روزگار بروید گل و بشکفد نو بهار کسانی که از ما به غیب اندرند بیایند و بر خاک ما بگذرند بسی تیر و دیماه و اردیبهشت بیاید که ما خاک باشیم و خشت چرا دل براین کاروانگه نهیم؟ که یاران بِرفتند و ما در رهیم بیا تا بر آریم دستی زدل که نتوان بر آورد فردا ز گِل سعدی 18.0K views05:50