Get Mystery Box with random crypto!

تنها تو بودی انگار… محمد مختاری نزدیک شو اگر چه حضورت ممن | جامعه‌شناسی

تنها تو بودی انگار…

محمد مختاری

نزدیک شو اگر چه حضورت ممنوع است.
وقت صدای ترس
خاموش شد گلوی هوا
و ارتعاشی دوید در زبان
که حنجره به صفت‌هایش بدگمان شد.

تا اینکه یک شب از خم طاقی یک صدایت
لرزید و ریخت در ته ظلمت
و گنبد سکوت در معرق درد برآمد.
یک یک درآمدیم در هندسه انتظار
و هر کدام روی نیمکتی یا زیر طاقی
و گوشه میدانی خلوت کردیم:

سیمای تابخورده که خاک را چون شیارهایش
آراسته است.
و خیره مانده است در نفرتی قدیمی
که عشق را همواره آواره خواسته است

تنها تو بودی انگار
که حتی روی نیمکتی نمی‌بایست بنشینی
و درطراوت خاموشی و فراموشی بنگری


پ. ن: 12 آذر 77 محمد مختاری شاعر، نویسنده و مترجم برای خرید از منزل خود خارج شد و دیگر بازنگشت....

جامعه‌شناسی
@IRANSOCIOLOGY