Get Mystery Box with random crypto!

دکتر شریعتی و نمازش یدالله کرمی‌پور از نیمه های شب تا پگاه، | جامعه‌شناسی

دکتر شریعتی و نمازش
یدالله کرمی‌پور

از نیمه های شب تا پگاه، دو یا سه بار بیدار شده، وضو می ساختم و به نماز می ایستادم. آخرش هم شفع و وتر. سال ۱۳۵۵ بود و من در خیابان ایرانمهر کوچه مزینان اتاقی را در خانه یکی از وابستگان دکتر علی شریعتی اجاره کرده بودم. با حیاطی بزرگ و حوضی کوچک و کم ژرفا با شیر آب بالای حوض برای شست و شو. با این که هنگام وضو ساختن نیمه شبی، لامپ روشن نمی کردم، گویا زن همسایه مدام پیگیر بود و از این نمازگزاری مستمر شبانه ام ذله. در عین حال برای خانواده موجرانم که شامل دو دختر دم بخت، پسری ۲۲ ساله و تنومند همانند پدر و مخصوصا همسرش، جوانکی مقدس پنداشته می شدم. جمعه روزی که به دلیل سرماخوردگی نتوانستم مطابق معمول با بچه های انجمن اسلامی دانشگاه خوارزمی (تربیت معلم پیشین) به کوهپیمایی هفتگی بروم، حوالی ظهر در اتاقم را زدند. زن صاب خونه تو یه کاسه سفالین آش رشته آورده بود.‌ با تشکر فراوان ازش گرفتم. پاسخم را داد و همان دم در با لهجه شیرین خراسانی گفت: آقا کریم پور یه حرفی بهت بگم ناراحت نمیشی؟ گفتم نه خانم خوشحال هم میشم.‌ اگه شبا مزاحمتون هستم دیگه نمیام بیرون. گفت: خدا شاهده نه؛ اصلا. شما مرد خدایید.‌ ما هم خودمون مثل همه سبزواری ها و مزینانی ها هم نماز خون و روزه گیر و اهل روضه و نذر و نیازیم. ولی میخواستم بگم تو جوونی، باید جوونی کنی.‌ دنیا محل گذره. زود و تند و تند می گذره و بر هم نمیگرده. نماز شب رو بزار برا پیری. همین علی آقا فامیل ما که شما کتاباش رو پخش میکنی( دکتر شریعتی) ۳ شبانه روز اومد اینجا پیش ما.‌ این همه کتاب نوشته و مثل باباش اهل وعظه.‌ ولی به امام رضا(ع) قسم تو این سه روز رو به قبله یه رکعت هم واینساد نماز بخونه.
اصلا و به هیچ روی حرفاش رو باور نکردم. من شیفته دکتر و کتاب ها و سخنرانی هاش بودم.‌ اتاقم پر بود از حسین وارث ادم، شهادت، آری این چنین بود برادر، اسلام شناسی مشهد، اسلام شناسی و...؛ سهل است که مبلغ ایده هایش بودم. چندی بعد، از اون خونه پاشدم و رفتم مستاجر برادر زن صاب خونه انتهای سلیمانیه نزدیک قبرستون ارمنی ها. او و زنش که آن ها هم مزینانی بودند، دکتر رو می شناختن و همون حرفا رو در باره اش می‌زدند. ولی بازهم باورم نشد و نمی خواستم قبول کنم.
تا این که در میانه های دهه ۶۰ ، درس کوچ نشینی در مقطع فوق لیسانس را با استاد محمد حسین پاپلی یزدی داشتم. گرانمایه ای کم مانند و دلسوز. طی گردش علمی در خراسان، از جمله خواف (سلامی و کلات و... ) به دلیلی که در خاطرم نمانده، در باره دکتر شریعتی بحثی پیش آمد. از هر دری سخنی در باره ایشان رفت.‌ از جمله من حرفای وابستگان موجر سال های ۵۵ و ۵۶ را به ایشان منتقل کردم با این عنوان که حتی فامیلش هم او و مقام و جایگاهش را نشناختند و ورا تارک الصلاة می خواندند.‌ استاد پاپلی گفت: اتفاقا همه حرفشان درست و راست بوده و کمترین دروغی نگفته اند.‌ سپس خاطراتی متعددی از گردش های مشترک علمی دانشجویی با ایشان تعریف کرد. از جمله گردش علمی مشترک به نیشابور، سبزوار، مزینانی و نیز گردش سال ۱۳۴۷ به فردوس و دشت بیاض برای کمک به زلزله زدگان. استاد پاپلی عزیز از جمله در باره این سفر گفت: در پایان های این سفر کمک به زلزله زدگان که چند روز(۳ تا ۵ روز)به درازا کشید، دانشجویان که طی این مدت دکتر را در حال نماز ندیده بودند.بالاخره روز آخر ازاو پرسیدند،‌دکتر چرا طی این سفر نماز نخواندی؟ و در جماعت ما شرکت نکردی؟ ایشان بی‌درنگ پاسخ داد: اشتباه می کنید، من نمازم را اقامه کردم.یادتان هست چند روز پیش دو ساعت بر فراز تپه‌ای نشستم و به کویر خیره بودم؟ پاسخ همگی مثبت بود. گفت: این نمازم بود.
امروز شنبه ۲۹ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۳/۳۱ تلفنی از استاد پاپلی برای نقل عمومی این خاطره کسب اجازه شد که با استقبال ایشان همراه بود. البته این یادداشت تنها بازگویی خاطره بود و هرگز قصد تحلیل از کلیت کار دکتر شریعتی نداشتم که در تخصص من نیست. هر چند از اواخر دهه شصت با این پرسش کلنجار می رفتم که چگونه است دکتر علی شریعتی که نویسنده فاطمه فاطمه است، همراه با نزدیکترین بستگانش در اروپا زندگی کرد ولی حتی نتوانست یکی از آن ها را به پوشش مورد نظر مطرح در متونش ترغیب نماید؟ البته اعتراف می کنم که نه شریعتی شناسم و نه از عمق رویکردش آگاه. ولی میدانم در فضای سال های دهه چهل و پنجاه،‌ ضدیت با مارکسیسم بین مذهبی ها در اوج بود. شگفت آن که بسیاری از دینداران اندیشمند و ملی گرا و فرقه گرا، برای مقابله با مارکسیسم،‌ مارکسیسم اسلامی را خلق کردند.


جامعه‌شناسی
@IRANSOCIOLOGY