وقتی شما رجوع به متخصص میکنید، سهتا چیز مورد توجه است؛ وقتی | [دُروغها وَ خُرافاتِ اِسلام]
وقتی شما رجوع به متخصص میکنید، سهتا چیز مورد توجه است؛ وقتی استاد موسیقی میگوید اینجوری سهتار را در دستت بگیر و اینجوری زخمه بزن، و شما میپذیرید، به سهجهت در این پذیرش شما عقلانیت وجود دارد:
یکجهت این است که این آقا دهتا، بیستتا، صدتا یا هزارتا آدم از زیر دستش فارغالتحصیل موسیقی شدهاند. آنها قرینه و شاهدی هستند بر اینکه آن سخنی که میگوید، سخن یک متخصص است؛ چون میدانید که پنجششتا از رفقایتان از زیر دست ایشان سهتار-نواز قابلی شدهاند.
نکته دوم این است که همکاران ایشان هم میگویند که: "بله ایشان صلاحیت تدریس و تعلیم را دارد"
و نکته سوم این است که شما هر جور دیگر هم سهتار را در دست بگیرید و هر جور دیگر زخمه بزنید، خودتان میبینید که صدایی به آن خوشی از سهتار بیرون نمیآید!
پس این سه فاکتور یک آدم را متخصصی میکند:
یکی اینکه ما بدانیم آنهایی که از زیر دست او بیرون آمدهاند، خودشان موسیقیدانان بزرگی شدهاند.
دوم اینکه همکارانی تصدیق کنند و سوم هم اینکه ما راههای دیگر را طی کنیم ولی به نتیجه نرسیم. اما وقتی شما به بنیانگذاران ادیان و مذاهب رجوع میکنید، نمیتوانیم بگوییم رجوع به متخصص کردهاید چون اولاً ما نمیتوانیم بفهمیم که اینهایی که فارغالتحصیلان این مکتباند، اینها چه کامیابی یا موفقیتی بهدست آوردهاند! چرا؟ چون تا وقتی فرجام شناختی باشد و بگویند که پس از مرگ معلوم میشود که اینها اهل نجاتاند و آنها اهل هلاکاند، ما نمیتوانیم بفهمیم که کی موفق بوده و کی ناموفق بوده است! دوم اینکه بنیانگذاران ادیان و مذاهب هیچکدام همکاران خودشان را تأیید نمیکنند. بودا محمد را تأیید نمیکند. محمد بودا را تأیید نمیکند. برخلاف ۲۰تا استاد موسیقی که همکار خود را تأیید میکنند که "بله ما ایشان را تأیید و تصدیق میکنیم و گواهی میکنیم که ایشان استاد این فناند"، اما آنها تصدیق نمیکنند چون مدعیاتشان با هم ناسازگار است! محمد به معاد قائل است، بودا به تناسخ قائل است، آیین هندو به تناسخ قائل است. آنها معاد را رد میکنند، اینها تناسخ را رد میکنند. یکیشان اصلاً به خدای متشخص قائل نیست. مطلقاً به خدای متشخص قائل نیست. مثل فرقههایی از آیین هند و کل آیین بودا و کل آیین دائو، اینها نمیتوانند همدیگر را تأیید کنند. همیشه همدیگر را رد میکنند. حتی در سنتهای دینیِ ادیان غربی هم که بهنظر میآید یک شباهتهایی با هم دارد، مدعیات همدیگر را قبول ندارند. تثلیثی را که در مسیحیت وجود دارد، بنیانگذار اسلام قبول نداشت. توحیدی را که بنیانگذار اسلام قبول داشت، مسیحیان قبول ندارند. این هم نکته دوم!
اما نکته سوم: شما می گویید ما هر جوری موسیقی را زدیم، دیدیم که آن صدایی که استادمان میگفت از آن بیرون نیامد؛ این فاکتور هم در مورد بنیانگذاران ادیان و مذاهب وجود ندارد! چرا؟ من راههای دیگر زندگی را هم دیدهام که کسانی که حرفشنوی از محمد بن عبدالله نداشتند، آنها آن راهها را در پیش گرفتند و ما ندیدیم که کسی بگوید اینها ناموفق بودند یا اینها وقتی آلت موسیقی را یکجور دیگر دستشان گرفتند، صدای خوش از آن بیرون نیامد. اصلاً و ابداً اینجور نیست. اگر این سهتا شرط را ما جایی داشته باشیم، رجوع به متخصص داریم. شما وقتی در فیزیک، فعلاً سخن انیشتین را میپذیرید، با اینکه هنوز به آن مرتبه والا نرسیدهاید که بتوانید خودتان اجتهاد سخن او را بپذیرید، این سهتا را در او میبینید. دستپروردگان انیشتین را میبینید که چه فیزیکدانان بزرگی هستند، میدانید که فیزیکدانان دیگر هم قبول دارند که انیشتین فیزیکدان بزرگ و معتبری است و میبینید که اگر حرف انیشتین را نخواهید بپذیرید به توالی فاسد دچار میشوید! (ادامه دارد...)