وقتی سنم کمتر بود ، برای اولینبار احساسی را تجربه کردم که خیل | کسی نباید بفهمه
وقتی سنم کمتر بود ، برای اولینبار احساسی را تجربه کردم که خیلی برایم جدید بود. نه من انتخاب کرده بودم که این احساس را داشته باشم ، نه نامش را میدانستم ، نه میدانستم احساس خوبیست ، نه میدانستم بد است، هیچ...! همه چیزش برایم ناشناخته بود. با اینکه در وجودم بود ، لمسش میکردم ، اشکم را در میاورد و لحظهای ذهنم را رها نمیکرد ، اما هنوز هم هیچچیزی درموردش نمیدانستم. قبلا نام عشق را شنیده بودم.ولی هیچوقت تعریفی از آن نشنیده بودم.همین شد که با هزار و یک تردید،نام این تجربهام را عشق گذاشتم.