جفر رفت حج. وقتی از حج برگشت رفت سراغ بقالی محلشون. به مغازه د | jadidtarinha
جفر رفت حج. وقتی از حج برگشت رفت سراغ بقالی محلشون. به مغازه دار گفت دفترهای قرض رو در بیار.
صاحب مغازه خیلی خوشحال شد و با خودش گفت: خیلی خوبه،اومده قرضشو ادا کنه و پولمو بهم بده. وقتی دفتر رو در آورد،جفر به صاحب مغازه گفت اسم من رو توی دفتر پیدا کن. صاحب مغازه گفت؛ بله! این هم اسم مبارک شماست