Get Mystery Box with random crypto!

گروه جهادی شهید وزوایی دانشگاه شریف

لوگوی کانال تلگرام jahadivezvaei — گروه جهادی شهید وزوایی دانشگاه شریف گ
لوگوی کانال تلگرام jahadivezvaei — گروه جهادی شهید وزوایی دانشگاه شریف
آدرس کانال: @jahadivezvaei
دسته بندی ها: دین
زبان: فارسی
مشترکین: 1.19K
توضیحات از کانال

💠 و جاهدوا فی الله حق جهاده، هو اجتباکم...
#حَیِّ‌عَلَی‌الْجَهاد
📌 بسیج دانشجویی دانشگاه صنعتی شریف
📲 ادمین کانال
برادران: @jahadivezvaei_baradaran
خواهران: @jahadivezvaei_khaharan

Ratings & Reviews

2.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 5

2021-10-21 23:08:39
#گزارش
#بخوانید

گزارش میدان انقلاب از حضور گروه جهادی شهید وزوایی در بیمارستان فیروزگر
به همراه سه مصاحبه با پرستاران بیمارستان

نسخه کامل نشریه را اینجا بخوانید
#جهادی

@enqelabsq

گروه جهادی شهید وزوایی دانشگاه شریف
@JahadiVezvaei
499 viewsedited  20:08
باز کردن / نظر دهید
2021-10-20 19:45:04 کانال انتقال آب کشاورزی ، روستاهای محمدآباد و حسین‌آباد در نزدیکی های روستا آنچه به طور عمده مشاهده میشود زمین های نسبتا بایر سمت چپ جاده منتهی به روستا می باشد. زمین ها بین سه روستای محمدآباد/حسین آباد و حسن آباد است... گزارش این پروژه را از اینجا…
548 views16:45
باز کردن / نظر دهید
2021-10-16 00:24:57 #روایت_جهادی

اون روز هم مثل یکی دو روز قبلش خیلی آروم همه‌ی بچه‌ها رو با احترام بیدار کرد،
آقای خاتمی که یکی از کارمندان عزیز دانشگاه هستند و توی خیلی از سفرهای دانشگاه از پابوس گرفته تا راهیان منت میگذارند و تشریف می آوردند، این سفر رو هم همراه ما اومده بودند؛ ایشون هم بعد از ناهار خوابیده بودند، اما امیر حسین گفت:« من ایشون رو بیدار نمیکنم» ... پرسیدیم چرا؟ گفت:« ایشون خیلی از من بزرگترند، زشت میدونم بیدارشون کنم شاید بی احترامی باشه...» و درنهایت از یکی از بزرگترهای جمع خواست تا ایشون رو بیدار کند... البته که سخت هم بیدار شدند!!

اما بعد، امیر حسین بدون اینکه صداشو بالا ببره گفت:« بچه‌ها میشه قبل از رفتن یه لحظه جمع شید یه کاریتون دارم.» به شخصه منتظر بودم اعلام کنه که مثلا اهالی انگور آوردند بشینید باهم بخوریم! یا مثلا بگه امشب اسکان برنامه داریم دو سه ساعت کمتر کار میکنیم! اما هیچکدوم از اینها نبود...
با همون لحن و صدای آرومش ادامه داد:
«بچه‌ها من میخواستم بابت امروز از همه معذرت‌خواهی کنم، وسط کار یدفعه عصبانی شدم و بلند صحبت کردم، میخواستم بدونید که فقط کنترلم رو از دست دادم و هیچ منظوری نداشتم و کلا توی این فضای مسئولیت و فرماندهی و این چیزا نیستم، خلاصه اگه دلخور شدین ببخشید...»

ما که مثل همیشه همه چیز رو به شوخی گرفتیم و با خنده و مسخره بازی از کنار این حرف امیر حسین رد شدیم، اما الان که دارم بعد از مراسم ترحیم و تدفینش این متن رو مینویسم مطمئنم که خیلی فاصله است بین ادعاهای الکی امثال من، با همین حرفای ساده و بی‌آلایش امثال امیرحسین...

یه چیزی هم خطاب به خود امیرحسین بگم... بیمارستان که بودی خیلی از رفیق هات برای سلامتیت دعا کردند ولی خواست خدا چیز دیگه‌ای شد، شایدم خود ارباب برای خادمی انتخابت کرده بود، نمیدونم... اما الان تو جات خیلی بهتره... ازت میخوام یاد ما باشی، خیلی برامون دعا کن امیرحسین، خیلی...

#جهادگر_مخلص
#خادم_الزهرا
#امیرحسین_جیرانی‌زاده

گروه جهادی شهید وزوایی دانشگاه شریف
@jahadivezvaei
861 viewsedited  21:24
باز کردن / نظر دهید
2021-10-15 21:56:33
مراسم ترحیم (ختم) مرحوم امیرحسین جیرانی‌زاده:

شنبه ۲۴ مهرماه
از ساعت ۱۶ الی ۱۷:۳۰
مسجد دانشگاه صنعتی شریف


مراسم یادبود (هفتم) مرحوم امیرحسین جیرانی‌زاده:

پنج‌شنبه ۲۹ مهرماه
از ساعت ۱۹ الی ۲۰:۳۰
خیابان جمهوری، نرسیده به میدان بهارستان، کوچه ممتاز، حسینیه دلریش

@AzzahraaSharif
268 views18:56
باز کردن / نظر دهید
2021-10-14 13:50:44
وصیت‌نامه‌ی شهید بلباسی با صدای امیرحسین جیرانی زاده.

گروه جهادی شهید وزوایی دانشگاه شریف
@jahadivezvaei
629 viewsedited  10:50
باز کردن / نظر دهید
2021-10-14 13:50:03 بسم الله الرحمن الرحیم
قلبم آرام نمی‌گیرد. قرآنم را باز می‌کنم. «يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ. فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ. فَسَوْفَ يُحَاسَبُ حِسَابًا يَسِيرًا»
آرام‌تر می‌شوم. اما آیه بعد دوباره آتشم می‌زند.
«وَيَنْقَلِبُ إِلَى أَهْلِهِ مَسْرُورًا»
به بازگشتش فکر می‌کنم. به لحظاتی که دلخوش می‌شدیم با «انشالله برمی‌گرده»ها. به فروخوردن بغض ها، به بهت و سکوت بعد از حادثه، به دست هایی که روی سرم خشک شد و پاهایم که به زمین چسبیده بود.
قلبم فشرده می‌شود. قرآن را می‌بوسم و سر جایش می‌گذارم. بی‌فایده است؛ هر چه تلاش می‌کنم آن آخرین لحظات لعنتی را فراموش کنم، بی‌فایده است. دست ذهنم را می‌گیرم و پرت می‌کنم لابلای خاطرات هفت ماه پیش هنگام اردوجهادی، روستای حسین‌آباد، کنار همان کانال آبی که ملاتش را با هم زدیم.
و تو، ای ذهن پراضطراب من، خوب می‌دانستی که با چه زلال‌روحی هم‌نفس شده ای؛ مصمم، آرام.
می‌خواهی برگردی به پریشب جلوی نرده‌های بیمارستان و به یاد بیاوری آن جمع پریشانی که…
نه، نه. باید برگردی افضل آباد. پیش او. کنار همان سفره‌های درازی که محل اسکان می‌انداختیم. باید دوباره در آن ساعت زنده شوی و کنارش بنشینی. بخواه تا بگوید و تو بشنوی. تا ابد.
ناآرام می‌شوم. دوباره پناه به قرآن می برم.
«قَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ سَيُؤْتِينَا اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَرَسُولُهُ إِنَّا إِلَى اللَّهِ رَاغِبُونَ»
إِلَى اللَّهِ رَاغِبُونَ؛ حتی در اوج روزهای جوانی و سرزندگی. حتی درست زمانی که همه، و شاید هم خودت، با عقل محاسبه گر دنیایی، هزار و یک آرزو برایت دارند و مسیر روز ها وسال‌ها و دهه‌های بعدت را هم پیش‌بینی کرده‌اند، حتی در محیطی که رسیدن به آنجا، آرزوی دست نیافتنی کثیری از مردم است و آخر دنیاشان، لابراتوارها و دعوت نامه ها و ریکامندیشن های آن جاست، حتی با تمام این سرمایه ها، انگار مسیرت را کج می‌کنی و راهی اردوجهادی می‌شوی و در به در، دنبال خادمی کردنی برای اولیا خدا و در این راه آنقدر مصممی که حاضری جسم خاکی‌ت زمین بخورد تا جان را از بام خانه خدا به پرواز دربیاوری. مسجد الاقصا نیامده‌ای که اینگونه برای عروج شتاب کردی رفیق!
نیستی، اما می‌شنوم که می‌گویی خیمه حضرت زهرا کجا و مسجد الاقصا کجا! نیستی، اما مجسم می‌شوی در برابرم. در حالی که هق هق گریه امانت را بریده، می گویی «عجب رسمی شده، هر کجا که به نام فاطمه سلام الله علیها پیوند خورده باشد، جسم ها بدجور زمین می‌خورند. و امان از آن ساعت خانه‌ ام‌ابیها…»
می‌خواهم روضه‌ را کامل کنی اما دیگر نیستی.
و تو، ای ذهن پر اضطراب، می‌خواهی بمانی در آن ساعت های سیاه و من این بار التماس می‌کنم که برگردی به سه ماه پیش. به محمدآباد زیرکوه و دوباره زیارت کنی او را که چه بی‌صبرانه و البته عجولانه می‌خواهد زودتر بچه ها کانال آب را به سرانجام برسانند. وتو سرش غر بزنی که «می‌خواهیم استراحت کنیم بابا!» و او که مشخص است راضی به این تصمیم نیست، عتاب آلود بگوید «خیلی خوب؛ فقط نیم ساعت‌ها!»
بمان کنار همان جاده بی‌نهایت محمدآباد، کنار همان باغ های درخت انگور، کنار همان راه خاکی که درست کرده بودیم برای رساندن ملات به کانال. چکمه ها را دوباره به پوش و آب‌آهک را لگد کن و زیرچشمی او را بپا. می‌بینی چه متواضعانه مدام در رفت‌و‌آمد است؟
تازه دراین خاطرات غوطه ورشده‌ام که زنگ تلفن، رشته افکارم را پاره می‌کند. بلافاصله بعد از سلام، بغض می‌کند و می‌گوید:« نشد. می‌خواستم امشب که رسیدم حرم شفاش را از آقا بگیرم. خون‌جگر شدیم از وقتی که ماجرا را شنیده‌ایم. تازه ما نه دیده بودیم و نه می‌شناختیمش. خدا به مادر و پدرش رحم کند و رفقایش. خلاصه حلال کن عازمیم امروز.»
و دوباره گُر می‌گیرم. باز مصحف را باز می‌کنم.
«فَمَآ أُوتِيتُم مِّن شَىْءٍۢ فَمَتَٰعُ ٱلْحَيَوٰةِ ٱلدُّنْيَا ۖ وَمَا عِندَ ٱللَّهِ خَيْرٌ وَأَبْقَىٰ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَلَىٰ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ»
به راستی در عالم فراموشیان، زندگی که نه، زیست می‌کنیم و گاه‌گاه که نفحه‌ای به این دیار خاموشان برسد، بانگ مَا عِندَ ٱللَّهِ خَيْرٌوَأَبْقَىٰ، سیلی سختی را بر پیکره متعفن راضیان به مَتَٰعُ ٱلْحَيَوٰةِ ٱلدُّنْيَا روانه می‌کند.
و تو همان سیلی سختی هستی که هر بارم می‌دیدی مصرانه می‌کشاندی‌ام و می‌گفتی:« بدو حاجی. خیلی کار داریم. برو سریع لباست رو عوض کن.» مصمم بودی و آرام.
آری ای ذهن پر اضطراب، همان‌جا بمان. تو را با اینجا چه کار؟ اینجا همه عزا دارند، همه عزادار. جز اندکی! بگذریم.
برنگردی ای ذهن. اینجا هوا رو به تاریکی است. ذهنم را رها می‌کنم. خودم اما باید برگردم. مانده‌ام به کجا پناه ببرم که صدایی می شنوم. آشناست؛ صدای ضبط شده امیرحسین که دارد وصیت‌نامه شهید بلباسی را می‌خواند
گوش کنید
@enqelabsq
582 viewsedited  10:50
باز کردن / نظر دهید
2021-10-14 08:43:22
[ بسم‌ ربّ الشهدا و الصدیقین ]

{وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ }


لحظاتی از حضور مخلصانه خادم‌الزهرا (س)،امیرحسین جیرانی زاده در دو دورهٔ پیشین
اردوهای جهادی گروه جهادی شهید وزوایی


" امیرحسین مسئول پروژه عمرانی
کانال محمد آباد بود "

" اول از همه پای کار پروژه میومد، آخر از همه وسایل کار رو میشست و آمادهٔ کار فردا می‌کرد "

" هیچ‌وقت از سختی های کار مسئولیت جهادی شکایتی نکرد، حتی خریدار شکایت بچه های پروژه هم بود "


امیرحسین!
جهادگر مخلص،
خادم ارباب،
سلام مارو به حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) برسون ...‌

#جهادگر_مخلص
#خادم_الزهرا‌

گروه جهادی شهید وزوایی دانشگاه شریف
@jahadivezvaei
2.7K viewsedited  05:43
باز کردن / نظر دهید
2021-10-13 17:48:36
مراسم تشییع و تدفین خادم الزهرا(س) و جهادگر گروه جهادی شهید وزوایی، مرحوم امیرحسین جیرانی‌زاده

پنج‌شنبه ۲۲ مهرماه

قرائت نماز میت به امامت حجت‌الاسلام #قمی:
ساعت ۹ صبح
دانشگاه صنعتی شریف

حرکت از دانشگاه به سمت بهشت زهرا(س):
ساعت ۱۰ صبح

وسیله ایاب و ذهاب برای شرکت در مراسم تدفین فراهم می‌باشد.

گروه جهادی شهید وزوایی دانشگاه شریف
@jahadivezvaei
692 viewsedited  14:48
باز کردن / نظر دهید
2021-10-12 10:49:05
"وَ بَشِّرِ الصَّابرِینَ الَّذینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ"

با نام و یاد خدا
با قلبی آکنده از غم و اندوه، درگذشت برادر عزیزمان، امیرحسین جیرانی‌زاده را به همه‌ی عاشقان سرور و سالار شهیدان، اباعبدالله‌الحسین(ع) تسلیت گفته و برای بازماندگان، از خداوند قادر متعال صبر و اجر مسئلت می‌کنیم.

خداوند دوست خوب ما را با سیدالشهدا(ع) محشور کند.
گروه جهادی شهید وزوایی دانشگاه شریف
@jahadivezvaei
687 viewsedited  07:49
باز کردن / نظر دهید