2017-12-27 19:31:59
#تاکسی_نوشت
دلم گرفت از این شهر
بچه محل :چند روزی هست که از ترس خفگی نمی توانی جایی بروی و زیاد بیرون بمانی و شب ها می ترسی زلزله بیاد و خواب باشی. آلودگی هوا و زلزله، کابوس این روزهای همه تهرانی ها شده است.
امروز هوا کمی بهتر به نظر می رسد و تصمیم می گیرم بزنم بیرون تا کمی از این ترس و دلهره کاسته شود.
می خواهم کمی قدم بزنم و بروم سه شنبه بازار و خرت و پرتی بخرم؛ بلکه از این حال و هوا در بیام. مردم را که می بینم عده ای سرشان را بالا گرفته اند تا هر لحظه آماده باشند اگر زلزله آمد یا چیزی از آسمان بر زمین افتاد، حواسشان شش دانگ باشد و جاخالی بدهند. عده ای هم ماسک زده اند . شهر عجیبی شده .
دستی روی شانه هایم می خورد . برمی گردم. خانم ملکی همکارم است. بعد از خوش و بشی می گوید: چطور آمدی از خانه بیرون. می خواهی بروی سر کار؟!
گفتم : نه ، می خوام برم سه شنبه بازار. این هفته را کلا مرخصی گرفتم.
تا شنید گفت پس بیا تاکسی بگیریم و برویم. با گوشی همراهش اسنپ گرفت . در راه با راننده از همه چیز گفتند. از زلزله و فرار مردم از تهران. تا تعداد کسانی که از آلودگی جانشان را از دست داده اند. همه کابوس هایی که شب می دیدم حالا دارد روایت و نقل صحبت های این و آن می شود. کاش از این شهر می رفتم...
@jameye_naslefarda
111 viewsسید مهدی رضوی, edited 16:31