2023-07-24 19:50:26
قبل از نگارش مطلبم یادآور شوم که ضد دین و اسلام و تشیع نیستم بلکه فقط منتقد وضع موجودم
اپیزود اول :
دیشب تصمیم گرفتم نماز مغرب و عشاء را در گلزار شهدای گمنامی که در نزدیکی محل سکونتمان هست به جا بیاورم
از محل زندگیمان تا گلزار شهدای گمنام حدودا ده دقیقه باید پیادهروی کرد
در حین پیادهروی با مادرم تماس گرفتم تا جویای احوالش باشم
مادر تازه از سر سجاده بلند و نمازش تمام شده بود هنگام صحبت با مادرم احساس کردم بغضی گلویش را میفشارد
گفتم شاید بخاطر این ایام ( محرم) باشد
طاقت نیاوردم و از مادرم سئوال کردم که گویا از مسئلهای ناراحت هستی
نمیدانم شاید مادر منتظر چنین سوالی بود تا اشکش جاری شود
مادر تعریف کرد همسایه طبقه بالایی که مستاجر و دارای دو دختر است حدود یک سالیست که از بیماری رنج میبرد ( سرطان) چند ساعت پیش صدای شیون و گریههای دو دختر مادر را به خانه آنها کشیده بود
پدر خانواده حالش خیلی بد بوده همسر و دو دختر سریع ماشینی گرفته و سریع او را به بیمارستان منتقل میکنند
که مادر بچهها در بیمارستان میماند و دو دختر به خانه برمیگردند
مادرم تعریف میکرد پدر خانواده با ماشین امرار معاش میکرد ولی در طول این یکسال به جهت هزینههای سنگین درمان خانواده تمام پسانداز خود را خرج کرده و کار به جایی رسیده که دختر کوچک خانواده بخاطر مشکلات اقتصادی ترک تحصیل کرده است
مادرم آرام اشک میریخت و از حال و هوای دو دختر و خانواده میگفت
اپیرود دوم :
در گلزار شهدای گمنام شش شهید گمنام وسط اتاقی دفن و دور تا دور قبور شهدا با فرش پوشیده شده که گاها برای ادای نماز به این مکان مطهر میروم
به گلزار که رسیدم دره اتاق قفل بود و میبایست در خیابان نماز میخواندم که معمولا عادت به چنین کاری ندارم مجبور شدم برگردم در حین برگشت کنار گلزار شهدا مسجدی واقع شده که توسط هوافضای سپاه اداره میشود
گویا از اول محرم در این مسجد هر شب مراسم عزاداری برپاست
حس کنجکاویم گل کرد تا ببینم داخل چه خبر است
برای ورود به مسجد داربستهایی بصورت افقی و راهرویی نصب شده بود که میبایست داخل آن شده و بعد از طی مسافت ده متری توسط یک نفر بازرسی بدنی انجام شده تا وارد محوطه مسجد شوی ( حیاط) داخل محوطه حدود ده دوازده تا غرفه بود از غرفهی خوراک لوبیا و چای گرفته تا غرفه فروش پیراهن مشکی و محصولات فرهنگی و کتابهای دکتر میثم مطیعی استندی سر در یکی از غرفهها برای معرفی دکتر مطیعی و محصولاتش تعبیه شده بود
گویا مداح مراسم هرشب مجموعه میثم مطیعیست
جمعیت زیادی داخل محوطه در حال تناول خوراک لوبیا و نوشیدن چای بودند که بعد از انجام این فریضه وارد مسجد میشدند
از داخل محوطه و حیاط مسجد مجدد میبایست از داخل گیت عبور و بعد از بازرسی مجدد بدنی میتوانستی وارد مسجد شوی
در حین حرکت به سمت گیت چند نفری را دیدم که کیسههایی که حاوی غذا در ظروف یکبار مصرف بود را حمل میکردند گویا غذای پرسنلی بود که به عزاداران خدمات ارائه میدادند
وارد گیت شده و مجدد بازرسی بدنی شدم قبل از ورود به مسجد موکتی پهن شده بود که چند نفری در حال اقانه نماز بودن سریع مهر را برداشتم و در گوشهای شروع به اقامه نماز کردم بعد از نماز هم مجدد از مسیری که آمده بودم برگشتم همینکه از مجموعه خارج شدم ماشینهای راهور و نیروی انتظامی مقابل مجموعه پارک بود که سرباز و درجهدار داخل ماشین در حین تناول غذا بودند
به شوخی از سربازی پرسیدم
چرا تک خوری میکنی ؟
سرباز خیلی جدی جواب داد : غذای مردم بعد از عزاداری داده میشود که آن موقع ما خیلی کار داریم و نمیتوانیم غذا بخوریم
اپیزود سوم :
هنگام بازگشت به سمت خانه دائم به این موضوع فکر میکردم که چند خانواده مثل همسایه مادرم بخاطر فقر و فلاکت و مشکلات اقتصادی در حال از دست دادن سرپرست خانواده هستند ؟؟
چند خانواده بخاطر فقر ، فرزندانشان از تحصیل باز میمانند ؟؟
چند خانواده .....
چند خانواده ......
نکند خانوادهها از بین بروند و حسین عزاداری نداشته باشد
عبدالزهراء هشترودی
#پایگاه_خبری_جانبازان_جنگ_تحمیلی
@janbazanesabz
3.4K views16:50