Get Mystery Box with random crypto!

javad kashi

لوگوی کانال تلگرام javadkashi — javad kashi J
لوگوی کانال تلگرام javadkashi — javad kashi
آدرس کانال: @javadkashi
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 5.66K
توضیحات از کانال

تاملات پراکنده اجتماعی و فرهنگی و سیاسی
جهت ارتباط : @gholamrezakashi

Ratings & Reviews

4.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 2

2022-06-21 19:44:09
2.8K viewsJavad Kashi, 16:44
باز کردن / نظر دهید
2022-06-21 19:40:56 زیست سرطانی هادی خانیکی
-----
نه این بار روح‌ اوست که تن بیمار و نحیف‌اش را به دوش گرفته در کوچه خیابان‌های شهر می‌گردد و پیام امید می‌دهد. هادی خانیکی را می‌گویم.
تن بیمار یک پا در جهان زندگی دارد یک پا در جهان مرگ. ایستادن در شکاف میان مرگ و زندگی جان را مستعد دریافت پیام‌های تازه می‌کند. البته لازم است خانیکی باشی. والا بیماران فراوانند. اما لب فروبسته و در خود فرورفته‌اند. خانیکی در یادداشت‌هایی که می‌نویسد یک چهره تازه از خود نشان می‌دهد. سعی می‌کند از فرصتی که در جهان زیست سرطانی پیدا کرده سخن‌های تازه بگوید. مثل پیام‌آوری که به جهانی دیگر عروج کرده باشد.
میان خود و جامعه‌اش مشابهتی می‌بیند و تلاش دارد از زاویه همین مشابهت راهی برای خروج بیابد.
تن جامعه سرطانی است. گرسنگی، بیکاری، بحران محیط زیست، بحران اخلاق، گسیختگی اجتماعی، بسته شدن افق‌های آینده، حس سنگین فاجعه، نبود مجالی برای گریز، شنیده نشدن صداهای اعتراض، همه نشانگان تن سرطانی جامعه ماست. همه چیز میراث تفکری است که سودای زمینی کردن ملکوت آسمانی را در سر می‌پروراند. آنهم توسط دستگاه زور و اجبار و تبلیغات شبانه روزی یک حکومت. همانطور که تن مرکب روح پنداشته می‌شد، مردمان کوچه و بازار و معاش و زندگی و حیات تنانه‌شان مرکب کسانی قلمداد شد که لباس فرزانگی پوشیده بودند و به مثابه نمایندگان ارزش‌های انقلابی و اسلامی شایسته توجه بودند.
حال این تن است که برآشفته است. فشار طاقت فرسای آنهمه معنویت تحمیلی به اندام هستی فردی و جمعی‌شان فشار آورده است. فریاد می‌زنند و از این همه معناهای شبان روزی تبلیغات بی محتوا، احساس فلاکت می‌کنند. مردم زخمی و تکیده و زرد و ناتوانند. به این معنا جامعه نیز مثل آقای خانیکی زیست سرطانی دارد. جامعه دردمند است یک پا در زندگی دارد یک پا در مرگ.
برای هادی خانیکی این وضعیت یک موهبت است. حال می‌تواند از دریچه زیست سرطانی‌اش با جامعه سخن بگوید. جامعه سرطانی اگر وزن مرگ را جدی‌تر از زندگی تلقی کند، ذهنیت فاجعه بر او حلول خواهد کرد. حس مرگ از خود سرطان عمیق‌تر و جانکاه‌تر است و همه چیز را به سمت وادی نیستی خواهد برد.
سنت، دین، اخلاق و معنا، پیشترها ابرهای باران ریزی بودند که بر سرزمین روح و جان همه مردم می‌باریدند. روح به تن جامعه و تن به روح جامعه مدد می‌رسانید. اما اینک آن روح از دست رفته و تن‌های بیمار بیگانه و منزوی و بی پناه‌اند. خانیکی از این وضعیت آگاه است. ارتباط و گفتگو میان تن‌های بیمار و زخمی نسخه شفا بخش اوست. به گمان خانیکی تن‌های سرطانی شده، به جای خزیدن در تنهایی و رنج خویش، خوب است به جهان‌های بزرگ‌تری فکر کنند که از ارتباط میان زخم تن‌های سرطانی شده حادث می‌شود.
روح بزرگ خانیکی تن بیمارش را حمل می‌کند. اما روح جامعه ناتوان‌تر از جسم اوست. اینک باید تن‌ها با میانجی‌گری رابطه و گفتگو، به هم بپیوندند تا روحی در قلمرو بیناتنانگی‌شان حلول کند.
جامعه ما مملو از درد است، اما همدردی کمتر یافت می‌شود. همدردی به خلاف هم نظری، حاصل جلسه و بحث و سخنرانی نیست، حاصل ارتباط درونی و عاطفی و تنانه است. گفتگویی که هادی خانیکی از جایگاه زیست سرطانی‌اش ابلاغ می‌کند، از چشمه همدردی سیراب می‌شود. کلمه‌ها فقط ظروفی هستند که دراین چشمه پر می‌شوند. کلمه‌های سیراب شده از چشمه همدردی، فرد مسئول خلق می‌کند نه سرهای پر از فضل فروشی‌های بی معنا. آنگاه گفتگو تبادل صرف معنا نیست، مشارکت در ساخت یک جهان مشترک واجد معناست. انگاه می‌توان انتظار داشت که روزی روزگاری روح جامعه تن بیمارش را به دوش بکشد و از ورطه موجود راه نجاتی پیش پایش بگشاید.
3.1K viewsJavad Kashi, 16:40
باز کردن / نظر دهید
2022-06-05 10:06:46 کجایند مردان بی ادعا
-----
نظام سیاسی بدون وجود مخالفین، خوابی است که هیچ‌گاه تعبیر نشده و نمی‌شود. اما مخالف کیست؟ موضوع جدال و مخالفت چیست؟ ابزارهای جدال و منازعه کدامند؟ منازعه در چه سطحی جریان دارد؟ غایت منازعه چیست؟
چهل و اندی سال از عمر نظام جمهوری اسلامی می‌گذرد. از همان روز نخست، میدان‌های نقد و منازعه و ستیز برقرار بوده است. پرسش‌های مذکور طی این چهل و اندی سال، پاسخ‌های گوناگون دریافت کرده‌اند. نظام جمهوری اسلامی در هر منزل کسانی را به قول خودش از قطار انقلاب یا به کلی از قطار زندگی پیاده کرده است. در همه این میادین منازعه نیز کم و بیش پیروز بوده است. اما به سریال این میادین منازعه تا انتها که می‌نگری، غم سراسر وجودت را فرامی‌گیرد.
از اول هم موافقان و مخالفان فرصت طلب و حقیر وجود داشتند. اما تعداد مردان و زنان شریف و صادق و اهل خرد در هر دو سوی میدان بیشتر بودند. فضائل و ارزش‌های اخلاقی و آرمان‌های چپ و راست، در میان بود. کسانی بودند که در موضع دفاع یا حمله به نظام، نمی‌خواهند ساکت و خاموش بمانند. مهم نیست در موضع درست ایستاده بودند و سخن راست می‌گفتند یا نه. هیچ بازیگری نیست که در عمل اشتباه نکرده باشد. اما مهم این بود که عاشق بودند، از خود گذشته بودند و کمتر کیسه‌ برای خود دوخته بودند. آدم‌ها بزرگ‌ بودند قطع نظر از اینکه چه می‌گفتند و چه می‌کردند. مخالفین عاشق ارزش‌های بلند بودند و هر کدام به نحوی مخالفت می‌کردند. بعضی با کلیت جمهوری اسلامی مخالفت می‌کردند، بعضی با اصل نظام مخالفتی نداشتند اما نمی‌توانستند از کاستی‌ها بگذرند جوانمردانه ایستادگی می‌کردند. بعضی اهل گفتگو بودند، بعضی اهل نصیحت‌های مشفقانه، بعضی تند تر بودند. به حساب نحو و صورت مخالفت‌شان باید رسیدگی کرد، اما اغلب با همه کمی و کاستی‌هاشان بزرگ بودند. مشکل همه شان این بود که راه و روش زندگی در میدان ارزش‌های اخلاقی ناسازگار را نمی‌دانستند.
سر همه بی استثنا به سنگ کوبیده شد. حتی سر کسانی که می‌خواستند از سر خرد از نظام دفاع کنند. بعضی از دنیا رفتند، بعضی جلای وطن کردند، بعضی در گوشه عزلت پیر شدند، بعضی محصور و بعضی مجبور به سکوت. در میان موافقین و مخالفین، مبارزان پر سابقه بودند، مردان و زنانی که شرط آزادی را در اعلام مخالفت با سیاست‌های جاری یافته بودند. به تردید افتاده بودند، سوال می‌کردند و پاسخ می‌خواستند. شمار فراوانی از دختران و پسران جوان و دانشجو هم بودند که در مخیله‌شان تصاحب قدرت نمی‌گنجید، هستی اخلاقی‌شان را در پی گیری آرمان‌هایی جستجو می‌کردند که به آنها ایمان آورده بودند. اما همه تنها به جرم آنکه اهل ارادت نبودند، رانده شدند و خاموش.
جلوتر که می‌آیی به تدریج صحنه دگرگون می‌شود. میدان‌های منازعه بازهم گشوده می‌شود اما هم آنها که در جبهه دفاع از نظام ایستاده‌اند هم آنها که در جبهه مخالفت علم هدایت و رهبری بر دست گرفته‌اند، نازل‌اند. نان به نرخ روز خورند. بازیچه‌اند. نااصیل و بی ریشه‌اند. سر ها به سنگ کوبیده شد. اما سطح منازعه نیز هر روز نازل و نازل‌تر شد. طرفین از هیچ ارزش والایی دفاع نمی‌کنند. حقیقتی در میان نیست. هر چه هست جدال میان بازیگرانی است که دل سپرده هیچ امر والایی نیستند. نه از دل‌های پر از اشتیاق حقیقت خبری هست نه از خردمندانی که اندیشیده‌اند و از سر درد به میدان آمده‌اند.
خردمندان و عاشقان و دلسپردگان به حقیقت هنوز هم هستند، اما خسته، در حاشیه، پیر و نابازیگرند.
رویای جمهوری اسلامی برای زندگی بدون مخالف هیچ گاه تعبیر نشد. اما میدان منازعه با مخالفین‌اش را هر روز در سطح نازل‌تری گشود. مدافعان و مخالفان نازل را بر موافقان و مخالفان والا ترجیح داد. حاصل این شد که بسیاری از مردمان نمی‌دانند در این میدان نازل ستیز چه کسی ارزش دفاع دارد؟ از چه چیز باید دفاع کنند؟ از غلبه این یا آن، چه چیز می‌تواند دگرگون شود؟
راه خروج از این میدان ابتدال، ارتفاع گرفتن است و ارتقاء سطح ستیز. راه خروج مردان و زنان بزرگ را به میدان فراخواندن است. موضوع و غایت منازعه را بازتعریف خردمندانه کردن است. با ارتفاع گرفتن سطح منازعه، فضیلت‌های سیاسی است که دوباره ظهور می‌کنند قطع نظر از آنکه چه کسی میدان را فتح خواهد کرد. آنگاه مردم هر سویی را که اختیار کنند، چشم اندازی از زندگی نیک را بر چشم انداز دیگر ترجیح داده‌اند. یکی را اختیار کرده‌اند بی آنکه طرف دیگر را به کلی از چشم دور کنند.
راز همگرایی در حیات سیاسی، همین سطح والای منازعه است که هر سوی آن، با نظامی از ارزش‌های والا شناخته شود.
5.1K viewsJavad Kashi, 07:06
باز کردن / نظر دهید
2022-06-01 10:57:06 هنر شگفت ویرانی سازی‌
-------
ویرانی سازی اتفاق حیرت انگیزی است که از دست ما برآمده است. آنهم در آبادان، که سال‌هاست مردمانش در انتظار آبادانی‌اند. آنجا به جای ساختن ویرانی‌ها، ویرانی ساخته‌اند. بنایی که فروریخت، از همان روز نخست ویرانه ساخته شد. ویرانی اخلاق، ویرانی اقل وجدان انسانی، ویرانی زندگی و اعتماد. همه به خوبی می‌دانند که داستان منحصر به این یک بنا نبوده و نیست. ماجرا عمیق‌تر از این است. این یک بنا از سنگ و سیمان و آهن بود، بناهای ویران ساخته دیگری هم هست که هر روز جایی فرو می‌ریزد بی آنکه این همه سر و صدا کند.
بدوی‌های هزاران سال پیش، اگر وحشی و دگر ستیز و خشن بودند، جوانمرد و از جان گذشته و دلیر هم بودند. بدوی‌های ظهور کرده در عصر مدنیت، پست و دون صفت و سست عنصرند.
ما در یک شتاب حیرت‌انگیز به سمت عمق بدویت پیش می‌رویم. بدویت یک وضعیت پشت سر ما نیست. پیش روی ماست. بدویت در روزگار ما، ویروس خطرناکی است که در اندام زندگی مدنی رسوخ می‌کند، به تدریج تار وپودش را سست می‌کند و هر روز جایی سقفی را بر سر ساکنانش خراب.
بدوی به ارزش‌های مدنی آگاه نیست. به همین جهت مواریث زندگی مدنی را تکه پاره می‌کند، آتش می‌زند و از این طریق احساس قدرت می‌کند. ما در این سال‌ها همین کار را به کرات کرده‌ایم. اما نه به شکل ساده و سرراست بدویان. در لباس هنردوست، دین‌دار، فرهیخته، اهل دانش و فضل، کارشناس و سیاست‌مدار ظاهر شدیم اما دقیقاً به همین جهت، خانه هنر، دین، فرهیختگی، دانش و فضل و تخصص علمی و سیاست را به آتش کشیده‌ایم. به خیال انقلابی بودن، همه شئونات اجتماعی و فرهنگی و سیاسی را به سخره گرفتیم. پا برهنه بارگاه هنر و علم و دین و مناسبات پایدار انسانی را مورد هجوم قرار دادیم تا به خیال خود، وضعی دگر در جهان برپا کنیم، اما حاصل ویران سازی بود و ویران سازی‌های مکرر. حاصل ظهور ناسازه‌های بدیع است: شهر بدوی، دمکراسی بدوی، بروکراسی بدوی، دانشگاه بدوی، اقتصاد بدوی، تامین معاش بدوی و ....
بدویت شتاب می‌گیرد. برای ممانعت از شتاب‌گیری و گسترش آن باید کاری کنیم. فکر می‌کنم نخستین گام جلو آئینه ایستادن و تماشا کردن بدویتی است که همه به نحوی، کم یا بیش به آن دچاریم. یا عامل بدویت‌ایم یا قربانی‌اش. گاهی این هستیم گاهی آن. گام دوم، تبدیل کردن بدویت و مدنیت به معیار اصلی داوری در امور است. پیش از آنکه از راستی و ناراستی اخلاق و دین و معنویت و سیاست بپرسیم، از نسبت‌اش با بدویت بپرسیم. این یا آن اعتقاد و عمل، چه نسبتی با مدنیت دارد چه نسبتی با بدویت؟
مدنیت رو به سوی ساختن دارد. حتی اگر شده از پاره‌ ویرانه‌های قدیم. مدنیت محتاط است و دلنگران دیگران. مدنیت به امر انسانی می‌اندیشد. قوم و خویش و قبیله خود را ثانوی می‌کند. مدنیت امکان‌های محدود زندگی را قدر می‌شناسد و در جهت بسط و غنا بخشی به آنها تلاش می‌کند. آرمانگرا هم هست، اما از خلال امکان‌های محدود موجود به آهستگی راهی به سمت آن می‌گشاید. درست مثل آرمان ساختن یک قنات بزرگ از دل کویر، که از خلال تلاش‌های چندین نسل امکان‌پذیر می‌شود. بدوی اما عجول است. هرچه هست را بازیچه و حقیر می‌شمارد. ویرانگر است به خیال فرصتی که برای ساختن دست دهد. ملاحظه اقلیت پیرامون خود را دارد. دشمن هر کسی است که از او نیست. کسالت زندگی روزمره او را بی تاب می‌کند، پس به جنگ زندگی می‌رود. البته از آن روزی هم باید ترسید که تصمیم بگیرد زندگی کند آنگاه حریص و شهوت ران و زیاده خواه و تجاوز پیشه است. بازهم ویرانگر است اگرچه در هیاتی مهوع‌تر و حقیر.
1.0K viewsJavad Kashi, 07:57
باز کردن / نظر دهید