گلباران مزار جاویدنام سپهر اعظمی همزمان با سالگرد این جانباخته | AVATODAY - علی جوانمردی Ali Javanmardi77
گلباران مزار جاویدنام سپهر اعظمی همزمان با سالگرد این جانباخته راه آزادی
سیامک اعظمی، برادر جاویدنام سپهر اعظمی با انتشار تصویری از گلباران مزار این جانباخته راه آزادی درباره روحیه حقطلبی و شجاعت برادرش نوشت:
گلباران مزار داداشم سپهر اعظمی در اولین سالگرد آسمانی شدن. داداشم پارسال همین روزها چند ساعت قبل از حضور در مراسم چهلم حدیث نجفی، در آخرین استوری صفحه شخصی خود در اینستاگرام نوشت :«ای تاریخ، ما را به یاد داشته باش» و ساعاتی بعد چنان مستانه در میانه میدان خوش رقصی کرد که تاریخ ، مجاب به اطاعت امر شد و نام این مبارز سلحشور را در قلب خود جای داد.
سپهر اعظمی متولد ۱۳۷۷، کُرد تبار، ساکن محله چهارباغ کرج و آرایشگر بود. طبقه پایین خانه پدری را به آرایشگاه تبدیل کرده و در این مکان، افراد بی بضاعت، کارتن خواب و ... را به صورت رایگان اصلاح می کرد.
عاشق محیط زیست بود و یکی از علائق او، تهیه غذا برای سگهای بی خانمان بود. بعد از نبود برادرم راهی به ما یاد داد که بعد یک سال حداقل هفتهای سه بار با کمک مردمی و دوستان غذایی تهیه می کنیم برای سگهای بی خانمان در کل استان کرج تا ثوابی باشد برای تمام جانباختگان راه آزادی.
برادرم هم روح هنری داشت و علاقهمند به طراحی، سفالگری و ...اما در عین این خوی هنری و انسان دوستانه، بسیار شجاع و دلیر بود و در روزی که با بی رحمی هر چه تمام، توسط یگان ویژه گلوله باران شد... جای هفتاد گلوله ساچمهای روی صورتش بود.
سپهر، در دوازدهم آبان ۱۴۰۱، ساعاتی بعد از حضور در جمع معترضین در مراسم چهلم حدیث نجفی و پارسا رضادوست که با من تماس گرفت و گفت:«بیا داداشی بیا اینجا ببین چهخبره اینجا. مردم همه اومدن، دارن بالاخره انتقامشون رو میگیرن از اینا.»
و مامورین بی رحم نظام، در اوج شقاوت از فاصله دو متری او را با تیرهای ساچمهای گلولهباران کردند؛ به طوری که فقط چهار گلوله از راه چشم او وارد مغزش شد و سپهر را به کمایی سیوسه روزه برد. در دوران کما ، پزشکان چشم چپ او را تخلیه کردند؛ اما هیچکدام از این اقدامات افاقه نکرد.طبق گپهای قدیم خودمان همیشه میگفت خدا بالاخره دست منو میگیره و همین طور هم شد.
ماموران امنیتی بعد از مرگ سپهر اجازه دفن پیکر او را در محل زندگی فعلی و حتی زادگاهش در کرمانشاه نداده و پدر و مادر مرا مجاب کردند که تن به دفن در بهشت علی اشتهارد بدهند و در نهایت پانزدهم آذر ماه او را به خاک سپردند. بدون حضور من فقط با تعدادی انگشت شمار از اقوام نزدیک خاکسپاری انجام شد. ما ماندیم یک حسرت خداحافظی.