Get Mystery Box with random crypto!

قبل تر ها ، برف که می آمد انگار در شهر اتفاقِ عجیبی افتاده ، ا | کانال سایت روستای جزن (گز)

قبل تر ها ، برف که می آمد انگار در شهر اتفاقِ عجیبی افتاده ،
از آسمان برف می بارید و از چهره ی مردم، خوشحالی ، برف که می آمد دستکش ها و پولیوری که مادربزرگ ، تمامِ تابستان و پاییز برای بافتنش وقت گذاشته بود را از کُنجِ کُمد در می آوردیم و توی حیاط قدم می زدیم و کِیف می کردیم...

قبل ترها ، برف که می آمد دلمان خوش می شد، حالمان سرِ جایش می آمد...

قبل ترها ، مثل حالا نبود که ساختمان های چند طبقه ساخته باشند ، می رفتیم بالای درخت تا سفیدیِ زیرِ پایمان، دلمان را ببرد...

قبل تر ها، برف که می آمد ما هم مثل آسمان سبک می شدیم ، دلمان گرم می شد که هنوز می شود با بهانه های کوچک خندید...

حالا همه چیز فرق می کند ، هیچ چیز دلمان را قرص نمی کند ، هیچ چیز ؛ نه این شهر ، نه این لباس های گرم ، نه این حیاط ، نه این مردم ، نه این برف...
@Jazanir