Get Mystery Box with random crypto!

مردی با همسرش در فقر زياد زندگی می‌کردند... هنگام خواب ، زن ا | جذب و مدیتیشن

مردی با همسرش در فقر زياد زندگی می‌کردند...

هنگام خواب ، زن از شوهرش خواست تا شانه برای او بخرد تا موهایش را سرو سامانی بدهد. مرد نگاهی حزن‌آمیز به همسرش کرد و گفت:

نمی‌توانم بخرم حتی بند ساعتم پاره شده و در توانم نیست تا بند جدیدی برایش بگیرم. زن لبخندی زد و سکوت کرد...

فردای آن روز بعد از تمام شدن کارش، مرد به بازار رفت و ساعت خود را فروخت و شانه برای همسرش خرید....

وقتی به خانه بازگشت شانه در دست با تعجب دید که همسرش موهایش را کوتاه کرده است و بند ساعت نو برای او گرفته است... مات و مبهوت اشک‌ریزان همدیگر را نگاه می‌کردند.

اشک‌هایشان برای این نیست که کارشان هدر رفته است برای این بود که همدیگر را به همان اندازه دوست داشتند و هرکدام بدنبال خشنودی دیگری بودند.

عشق و محبت به حرف نیست باید به آن عمل
کرد....

@jazbomoragebe

اینستاگرام
https://instagram.com/yoga_moraghebe