ᯏ 🅢🅔🅝🅐🅣🅞🅡 ᯈ𐤟◦ ३
𝘾𝙤𝙪𝙥𝙡𝙚 𝙑𝙆𝙤𝙤𝙠ᯙ𐑩
پالتوش رو در آورد و با انگشتهای منجمد شده اش دکمه های پیراهنش رو یکی یکی باز کرد. جونگکوک برای لحظه ای برگشت و با دیدن تهیونگ که مشغول در آوردن لباسهاش بود سیگارش رو خاموش کرد و وارد خونه شد:"چیکار میکنی؟"
پیراهنش از روی شونه های افتادهاش سقوط کرد و روی زمین افتاد. دست های لرزونش رو سمت سگک کمربندش برد و بدون این که به چشمهای مرد خیره بشه گفت:"باهام بخواب. یه امشب همه چیزو فراموش کن، آدمهایی که فریبت دادنو، انتقامتو...
بغضش رو قورت داد و با حالت درموندهای گفت:"منو! یه امشب منو فراموش کن، فراموش کن که من کسی بودم که ولت کردم. کوک همین امشب دوباره پادشاهی باش که تنم رو فتح میکنه. "
𓄼𓏲࣪⋆★𝙍𝙀𝘼𝘿 𝙉𝙊𝙒 #𝙎𝙚𝙣𝙖𝙩𝙤𝙧
بیرحم شده بود. صدایی از میون خرابه های وجدانش قصد داشت اون رو منصرف کنه ولی وجدانش همیشه بازندهی حس کینه و انتقامش بود:
" شل کن خودت رو... اولین بارت که نیست!"
" نمیتونم... درد داره! "
https://t.me/joinchat/HtfDpK0dQmhiYWRk
https://t.me/joinchat/HtfDpK0dQmhiYWRk