Get Mystery Box with random crypto!

حکایت دزد امانتدار قابوسنامه گویند مردی سحرگاه از خانه به ق | یادداشتهای کاظم نادرعلی

حکایت دزد امانتدار
قابوسنامه

گویند مردی سحرگاه از خانه به قصد گرمابه بیرون رفت.
در راه دوستی با وی همراه شد. بر سر یك دو راهی در نزدیكی گرمابه دوست از وی جدا شد و مرد بی خبر از جدایی دوست، در تاریك و روشن صبح،  مردی در كنار خود دید و پنداشت همان دوستش است، پس کیسه صددیناری را به او داد تا برایش نگه دارد و به گرمابه رفت.
ساعتی بعد در روشنایی روز از گرمابه بیرون آمد.
آن مرد به نزدش آمد و کیسه صد دیناری به وی داد و گفت: «بستان كه مرا از كار انداختی».
آن شخص پرسید: «ای مرد تو كیستی»
مرد طرار گفت: «من کارم دزدی است و تو به اشتباه زر خود را امانت به من سپردی، من دزدم اما انقدر پست و بی شرف نیستم که در اموالی که به امانت به من سپرده شده خیانت کنم.

مخاطب این داستان مسئولانی اند که اموال و دارایی و سرنوشت مردم به امانت به دست اینها سپرده شده
ولی اندازه این دزد شرف و مردانگی نداشتند و به اعتماد مردم و خون شهدا خیانت کردند.