در ساحل ماسهای با خدا قدم میزدم. به پشت سرم نگاه کردم. جاهایی | کافه تنهایی
در ساحل ماسهای با خدا قدم میزدم. به پشت سرم نگاه کردم. جاهایی که از خوشیها حرف زده بودیم دو ردپا بود، و جاهایی که از سختیها حرف زده بودیم جای یک ردپا بود. به خدا گفتم در سختیها کنارم نبودی؟ گفت آن ردپایی که میبینی من هستم. تو را در سختیها به دوش میکشیدم، اما هرگز نفهمیدی …