یجایی خوندم نوشته بود که: وقتی به تنهایی عادت کنی دیگه هیچ رفت | کافه تنهایی
یجایی خوندم نوشته بود که: وقتی به تنهایی عادت کنی دیگه هیچ رفتنی نمیتونه تورو آزار بده! و من این جمله رو با تموم وجودم درک میکنم... انقدر نسبت به حضور آدما توی زندگیم خنثی و بیحس شدم که بود و نبودشون برام اهمیتی نداره. دیگه فرقی نداره باشن یا نباشن، بمونن یا برن... جلوی رفتن هیچکس رو نمیگیرم... فقط نگاه میکنم، نگاهی سرشار از حرف و در عین حال لبریز از سکوت و بیحسی...