Get Mystery Box with random crypto!

تجربه ی یک بُهت رضا مجد من گاهی این شاعران را نمی تونم بف | کژ نگریستن

تجربه ی یک بُهت
رضا مجد


من گاهی این شاعران را نمی تونم بفهمم
مثلا اینجا صالحی وجدانش راحت است که به وظیفه ی فرهنگی خودش جامه ی عمل پوشیده
حالا این مثلا اسمش هنره، شعره؟
بریم تو کارش ببینیم چی ازش درمیاد:

نگران نباش
اینو به کسی می گه که شاید روزانه جلوی چشمم دهها نفر را سرشونو می بریده اند

دجالان خواهند رفت!!
به به! چه خبر خوبی! حالا اینو دجالان بهت گفتند یا الهام شاعرانه شده برات؟
حالا راستش کی می روند؟

تضمبن می کنی دجالان که رفتند رجّاله ها به جای شان نیایند؟

حالا می رسیم به اوج شعر

اما تو سربلند و زیبا فقط تو می مانی دختر کوبانی،

چون دیگه همه سلاخی شده اند و فقط دختر کوبانی مانده البته شک دارم امر واقعی ای که هر روز و شب میهمان نگاه های خیره ی اون چشم هابوده زیباترین و جوانترین هم در دنیا باشی یکروزه پیرت می کنه و مثل خوره نمی زاره نشانه ای از زیبایی و نشاط و لیبیدو و میل در چهره ی این پیردختر کوبانی بماند.


پ. ن
ولی من ترجیح می دهم تا زمانی که لااقل کلمه ای برای بیان عظمت رنجی که این مردم دیده و چشیده و به پوست زیسته اند، نیافته ام بجای نیشتر زدن با واژه های کاملا بیگانه از فضای موحش و اون تروماهایی که خیلی از شاهدان را لال کرده اند، منم به حرمتشان لال مونی بگیرم و سکوت کنم.

#کوبانی

@Kajhnegaristan