□ هیولا پییر کلوسوفسکی ترجمهی آری سرازش به مسیر خود در دشت | کژ نگریستن
□ هیولا پییر کلوسوفسکی ترجمهی آری سرازش
به مسیر خود در دشت کوچک خشک و سوخته ادامه دادیم، آنجا که مشاهدهی این عارضه [خشکی] امری طبیعی و عادیست. زمین اطراف آن شنی، لمیزرع و پر از سنگ است. پیشتر که رفتیم، هرم شدید گرما را حس کردیم و بوی مس و زغال سنگ برخاسته از گدازههای آتشفشانی در مشاممان پیچید؛ بالأخره چشممان افتاد به شرارهای که زیر بارانی ملایم ــکه اتفاقاً در آن لحظه باریدن گرفته بودــ هر لحظه درخشانتر میشد؛ دهانهی آتشفشان نباید بیش از ده دوازده متر باشد، و اگر چالهای در این منطقه کنده شود، آتشهای کوچک بلافاصله در زیر ابزاری که سطح زمین را شکافتهاند شعلهور میشوند… | ژولیت، مارکی دو ساد
…بهسرعت نامهای به آقای لنورمان ــکه در کارِ تجارت چوب استــ فرستاده و از ایشان درخواست شود که تا شخصاً با یک گاری برای تحویل گرفتنِ جسد من و انتقالش به جنگلی کوچک که در اطراف املاک شخصیام در مالمائیزون واقع شده، اقدام کند […] آنجا که آرزو دارم جسد من بدون انجام هر گونه مراسمی در کنار اولین ردیف از درختان ضخیم و انبوه ــکه در سمت راست جنگلِ مورد اشاره دیده میشوندــ دفن گردد […] قبر من قرار است توسط گورکنی که آقای لنورمان استخدام کرده، همانجا حفر شود… آقای لنورمان قول داده تا زمانیکه روندِ حفرِ قبر به انتها نرسیده و جسد من در آن قرار نگرفته، آن را رها نکند […] پس از ریختن خاک بر روی جسد و پوشانده شدن قبر، باید بر روی آن بلوط کاشته شود، تا به مرور زمان اطراف قبر مزبور پوشش گیاهی متفاوتی به خود بگیرد و در نهایت پس از متراکمشدن جسد، تمام آثار تدفین از روی زمین محو شود، همچون خاطرهی من که اطمینان دارم از ذهن انسانها محو خواهد شد. | بخشی از وصیت نامهی مارکی دو ساد