گوشی تلفنم را دزدیدند.
دزد عادی بودند؟ نمیدانم. با دزدهای معمولی که میبینیم فرق داشتند. جا هم عادی نبود. سر کوچه ملکیان، ایرانشهر، راس ساعت ۸ صبح آماده بودند.
با آرامش و حرفهای زدند و با نشان دادن انگشتی، رفتند.
تا سیمکارت را بسوزانم و گوشی نو بگیرم، یک روز به باد رفت و چه اعصابی که از خودم و همکاران و خانواده و دوستان خورد نشد.
بی انصاف نباشیم. هنوز و همواره خدا را شکر میکنیم که امنیت داریم.
پینوشت: این اولین عکس گوشی جدید است. وارد دفتر که شدم روی میزم بود. بچههای ابر آروان لطف کرده بودند. این دسته گل و آن هفت هشت قرص آرامبخش و کاهشدهندهٔ ضربان و فشار خون، کمی آرامم کردند و دوباره سکته نکردم و زنده ماندم.
امنیت در کار و کسب، عادل طالبی
@kar_kasb