زندگی تان
به زیبایی گلستان ابراهیم
و پاکی چشمه زمزم
مست و پریشان توام موقوف فرمان توام
اسحاق قربان توام این عید قربانی است این
خورشید رخشان می رسد مست و خرامان می رسد
با گوی و چوگان می رسد سلطان میدانی است این
آن آب بازآمد به جو بر سنگ زن اکنون سبو
سجده کن و چیزی مگو کاین بزم سلطانی است این
عید قربان مبارک