«… اگر جامعهشناسی بر آن بود که هدف خود را کشف رشتههایی بداند | 📶درسگفتارهای جامعه شناسی
«… اگر جامعهشناسی بر آن بود که هدف خود را کشف رشتههایی بداند که افراد مورد مشاهدهاش را به حرکت در میآورند، یعنی سبب میشوند آدمها همچون عروسکهای خیمهشببازی، نقشهایی را بازی کنند که از قواعد آن بیخبرند؛ اگر جامعهشناسی فراموش میکرد که با انسانها سر و کار دارد و خلاصه اینکه اگر نمیدانست که وظیفهاش بازگرداندن معنی به رفتارهای این انسانها است، حتی ارزش یک ساعت وقت تلف کردن هم نداشت. ما میتوانیم در واقع خود را با نقل متنی از دکارت راضی کنیم که مارسیال گرو علاقه زیادی به تکرار آن داشت: من به هیچ وجه نمیپذیرم که انسان با خیالپردازیهای نادرست به آسایش دست یاید؛ ترجیح میدهم کمتر شاد باشم اما بیشتر دانا. جامعهشناسی نوعی خود-ناامیدی ایجاد میکند. یعنی دروغی را فاش میکند که افراد به خود میگویند و در تمام جوامع به صورتی جمعی تداوم یافته و تشویق میشود و در پایه تمامی ارزشها − ولو مقدسترین آنها − و در پایان، کل هستی اجتماعی قرار میگیرد. جامعهشناسی از خلال مارسل موس به ما میآموزد که جامعه همواره با سکههای قُلابی رؤیاهایش دل خود را خوش میکند».