Get Mystery Box with random crypto!

انسان از متوسط کسانی که او را می شناسند چندان فراتر نمی رود ن | کلبه آرامش ذهن


انسان از متوسط کسانی که او را می شناسند چندان فراتر نمی رود

نمی‌توانی در میان کسانی باشی که هر روز، در پی نابود کردن رقیب خود هستند و برای داشتن مرتفع ترین ساختمان شهر، به جای آنکه سنگی بر سنگی بگذارند، به خانه‌ی دیگران سنگ می‌زنند، اما ذهنت را برای ساختن و رشد کردن پرورش دهی و تربیت کنی.

نمی‌توانی مهمانی‌های آخر هفته بروی و در میان حرکت چابک دختران و پسران لا به لای پرتوهای نور و دود سیگار، ژست های فلسفی بگیری و از اپیکور بگویی و احساس کنی که تافته‌ای جدا بافته‌ای.

نمی‌توانی پیمانکار شرکتی باشی که بی‌اخلاقی در آن رسوخ کرده
و بگویی من می‌کوشم که در قلمرو خود، اهل اخلاق بمانم.

مثال‌های کوچک‌ترش را بگویم.

نمی‌توانی کتاب‌خوان باشی و دوستانی داشته باشی که کتاب نمی‌خوانند. حتی اگر با شور و شوق، برایت کف بزنند و خواندن‌هایت را تشویق کنند.

چون دیر یا زود، می‌بینی آن‌قدر از آنها جلوتری که حتی نخواندن هم، موقعیت‌ تو را در میان‌شان تضعیف نمی‌کند و کم کم، در نقل جمله‌ها و حرف‌ها و عقیده‌ها و تحلیل‌ها، چندان به مغز خودت فشار نمی‌آوری. دیگر مهم نیست که آن حرف را سارتر گفته بود یا فوکو. دیگر مهم نیست که بوریحان متقدم‌تر بود یا بوعلی.

هر چه بگویی، آنها تفاوتش را نخواهند فهمید و تو همچنان شمع انجمن می‌مانی و احساس غرور و افتخار می‌کنی.

خلاصه‌ی همه‌ی این حرف‌ها، آن بود که قبلاً هم بارها گفته‌ام و شنیده‌ای که ظاهراً انسان، چندان از متوسط اطرافیانش فراتر نمی‌رود.

اگر بخواهم به زبان ریاضی بگویم، اگر زمان را به سمت بی‌نهایت میل دهیم، انسان دقیقاً در نقطه‌ای برابر متوسط اطرافیانش خواهد بود و فراتر رفتن از متوسط اطرافیان، دولت مستعجلی است و دیر یا زود، آنها تو رو دوباره به میانه‌ی خود می‌کشند.

در اینجا انتخاب طبیعی (به تعبیر داروین) بهترین استراتژی است.

اینکه همیشه اطرافیانت را بازبینی کنی و ببینی که پایین‌ترین آنها کیست. بی‌رحمانه است. اما باید از بودن با او دل بکنی.

البته منطقی است که قبل از آن، جایگزین یا جایگزین‌هایی را به اطرافیانت بیفزایی.
اما در این میان، اگر خودت به اندازه‌ی کافی برای رشد و بالا رفتن نکوشیده باشی، آن گزینه‌های تازه‌ و بهترند که در انتخاب طبیعی حذف خواهند شد.

دوست یا دوستانی را به جمع اطرافیانت می‌افزایی و آنها بعد از مدتی، می‌بینند که با تو و دوستانت راحت نیستند.
کم کم جدا می‌شوند و دوباره بازی تکرار می‌شود.

این مرام ماندن با دوستان به نظرم، بیشتر ریشه در غرایز حیوانی ما و میل به زندگی گله وار یا قبیله‌ای دارد.
اگر قرار است با دوستان‌مان بمانیم، آنها نیز باید بکوشند تا به سطحی برسند که بتوانند کنار ما بمانند
و به شکلی متقابل، ما هم اگر دیدیم که توسط آنها – به جرم رشد نکردن و سستی – کنار گذاشته‌ شده‌ایم، باید سرنوشت محتوم خود را بپذیریم.

#محمدرضا شعبانعلی

ورود
@Kazbabae