دردهای من گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست درد مردم زمانه است م | کانون کتاب شبانکاره
دردهای من گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست درد مردم زمانه است مردمی که چین پوستینشان مردمی که رنگ روی آستینشان مردمی که نام هایشان جلد کهنه ی شناسنامه هایشان درد می کند
من ولی تمام استخوان بودنم لحظه های ساده ی سرودنم درد می کند
انحنای روح من شانه های خسته ی غرور من تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است کتف گریه های بی بهانه ام بازوان حس شاعرانه ام زخم خورده است