Get Mystery Box with random crypto!

#حکایت در روزگار قدیم خواجه ای دو غلام داشت که هرکدام حقوق | کتابدونی

#حکایت


در روزگار قدیم خواجه ای دو غلام داشت که هرکدام حقوق متفاوتی داشتند. روزی آن غلامی که پول کمتری می‌گرفت از خواجه پرسید: "چرا با اینکه کار من و همکارم یکی است ولی حقوقمان متفاوت است؟"

خواجه گفت:" کمی صبر کن تا به تو‌ بگویم." در آن حال کاروانی از جلوی بازار می گذاشت پس خواجه به غلام گفت:" ببین چه خبر است ؟"

غلام رفت و کمی بعد برگشت و گفت: "قافله ای حرکت می‌کند که صدای زنگ شترهایش می‌آید." خواجه بلافاصله گفت: "اکنون دلیل حقوق کمترت را می گویم." خواجه پیش غلام دیگرش رفت و گفت: "دلیل سروصدای بیرون چیست؟" غلامی که حقوق بیشتر می‌گرفت جواب داد: " کاروانی با صد نفر شتر و سی و پنج رأس قاطر با بار پارچه رد می شود که از اصفهان به شیراز می‌روند."

خواجه به غلامی که حقوق کمتر می‌گرفت گفت: "دیدی جواب تو چقدر متفاوت بود؟ به‌خاطر همین هم حقوقتان هم متفاوت است."



@kerabdooni