راستش من بیشتر اهل تماشا هستم تا اهل گفتوگو و سفر؛ یعنی فرصت | 📚 کتاب خوب
راستش من بیشتر اهل تماشا هستم تا اهل گفتوگو و سفر؛ یعنی فرصت تماشا و فرصت تماشا یعنی همان لحظۀ زندگی. حتی اگر بخواهم دقیقتر بگویم هرچند از تماشای دستهجمعی چیزی لذت میبرم، ولی چندان حوصلۀ معاشرت با آدم های مختلف را ندارم؛ یعنی زیاد حرف زدن بهطورکلی و فارغ از اینکه دربارۀ چه موضوعی باشد، حوصلهام را سر میبرد. حتی اگر سر بحثی را باز کنند، همان اول کار باید حدس بزنم که این بحث چقدر طول می کشد و کوتاهترین راه برای پایان دادن به آن چیست؛ به همین دلیل غالباً با مواضع طرف مقابلم موافقت می کنم تا از خیر توضیح دادن و استدلال های اضافه بگذرد. هرچند مدتها بعد از به کار بردن این ترفند متوجه شدم همین موافقت دلیل موجهی برای طرف مقابل است تا احساس کند می تواند با خیال راحت حرف هایش را ادامه بدهد! شاید همین کافی باشد تا قضاوت کنید آدم درونگرایی هستم؛ با این برچسب مخالفتی ندارم، اما بهموازات از دست رفتن جوانی، خودم را چاهکنی میبینم که هرچه بیشتر زمین وجودش را میشکافد و بیشتر فرو میرود، به آنها که بالای سر چاه به جستوخیز مشغولند، کمتر صدایش میرسد.