2023-07-04 19:47:17
صف تشییع جنازهای که به آهستگی حرکت میکند، چه اندوهگین است!
سلسلهی درشکهها پایانی ندارد! امّا اگر به درون درشکهها نگاهی بیاندازیم میبینیم که همه خالیاند و متوفی را در واقع فقط همهی درشکههای خالی شهر به سوی گور همراهی میکنند.
این نمونهی گویایی از دوستی و احترام مردم این جهان است! این ریاکاری، پوچی و فریبکاریهای نوع بشر است.
نمونهی دیگری را ببینیم: میهمانان دعوت شده در جامههای جشن که از آنها پذیرایی مجللی میکنند. آدمی میپندارد که این جمعی ممتاز و برجسته است. اما میهمانان واقعی در اینجا : معمولاً اجبار و عذاب و ملالاند، زیرا هرجا که میهمانان فراوان باشند، افراد بیسر و پا نیز فراواناند، اگرچه همگی آنان مدال افتخار بر سینه زده باشند.
علت این است که جمع خوب در همه جا الزاماً جمعی کوچک است. اما به طور کلی، ضیافتهای باشکوه و سرمستکننده و تفریحی همیشه در عمق پوجاند و جوّی ناموزون دارند، زیرا به طور آشکار با فقر و کمبود هستی ما منافات دارند و حقیقت وجودمان را در اثر تباین میان آن شکوه و این فقر عیانتر جلوه میدهند. امّا از بیرون، همهی آن جلوههای دلانگیز بر آدمی تاثیر میگذارد و هدف هم همین بوده است.
نکتهای که شامفور در این موضوع میگوید عالی است: «ضیافتها، باشگاهها، سالنهای پذیرایی و خلاصه هرچه آن را جهان جلال و شکوه مینامند، نمایشی حقیر، اُپرایی بیمزه و بد است که فقط با دستگاه و جامه و تزئینات می توان آن را موقتاً بر پا نگاه داشت».
همچنین دانشگاهها و کرسیهای فلسفه، تابلوی تبلیغاتی و نمای ظاهری حکمتاند، امّا در اینجا هم حکمت از حضور معذور است و آن را در جایی دیگر میتوان یافت. صدای ناقوس، ردای کشیشان، رفتار پارساگونه و کردار تصنعی نیز تابلوی تبلیغ و ظاهر دروغین عبادت است.
باری، باید گفت که تقریباً همهچیز در جهان گردویی پوک است: به ندرت میتوان مغز را در پوستش یافت، بلکه مغز در جای کاملاً دیگری است و غالباً به طور تصادفی پیدا میشود.
#آرتور_شوپنهاور
#در_باب_حکمت_زندگی
958 views16:47