Get Mystery Box with random crypto!

بهار و فلسفه‌ی شکست! #علیرضا_رجایی . در آستانه‌ی بهار احساس شک | Khabgard | خوابگرد

بهار و فلسفه‌ی شکست!
#علیرضا_رجایی
.
در آستانه‌ی بهار احساس شکستی همه‌‌جانبه در همه‌جا به‌چشم می‌خورد و این با تحوّل نویدبخشی که ما ایرانیان از هر بهار انتظار داریم، در تعارض است.

در عین ‌حال هیچ انسانی، به هر میزان ساده‌اندیش، گمان‌ نمی‌کند حیات طیّبه‌ای که جای هیچ زخم وجراحتی بر بدنش نباشد، امکان‌پذیر است.

جدا از دلایل بی‌شماری که برای شکست می‌شناسیم -و بی‌خردی مزمن و‌مهلک تنها یکی از آنهاست- کم نیستند نویسندگانی که جهان فلسفی خویش یا دیگران را در مواجهه با «شکست» قرار می‌دهند تا به دریافتی شاید بنیادین‌تر از وضع عجالتاً گریزناپذیری که ناکامی حاصل آن است، دست یابند.

لئا اوپی، استاد تئوری سیاسیِ مدرسه اقتصادی لندن، در مقاله‌ی‌ خود در روزنامه گاردین، از لحظه‌ای می‌گوید که در کلاس تاریخ اندیشه سیاسی، فلسفه‌ی عصر روشنگری و این سخن مشهور کانت را درس می‌داده‌است که: "شهامت دانستن داشته ‌باش"؛ و نیز این‌که روشنگری به تعبیر کانت "خروج آدمی از نابالغی به تقصیر خویشتنِ خویش است".

اما دانشجویان او چندان روی خوشی به روشنگری نشان نمی‌دهند و حتا در مخالفت با او با دل‌سردی می‌پرسند «اصولاً روشنگری برای ما چه دستاوردی داشته‌ وقتی نتوانسته حتا نسل‌کشی را متوقف کند؟»

خانم اوپی می‌گوید برای دقیقه‌ای دچار تردید می‌شود و می‌اندیشد که آیا واقعاً باور داشتن به این‌که سیاست دست‌کم در سطوحی باید به‌لحاظ اخلاقی مسئول باشد، تا این اندازه پوچ است؟

پاسخی که او به این پرسش بنیان‌برافکن می‌دهد این است که امیدوار بودن، مستقل از اوضاع تباه‌آلوده‌ی جهان، گونه‌ای وظیفه‌ی اخلاقی و‌ درست در «نقطه‌مقابل پوچ‌انگاری» است و نومید شدن نیز چیزی جز از دست‌ دادنِ اصول نیست.

تعبیر درست حرف لئو اوپی این است  که ناامید شدن تنها برای درصد اندکی از انسان‌های بی‌درد و ممتاز جهان امکان‌پذیر است امّا مردمی که در متن رنج و مبارزه زندگی می‌کنند، لاجرم امید، بخش ناگزیری از حیات و هستی آن‌هاست:

«مردمانی که از بی‌عدالتی رنج می‌کشند، کسانی که هر روز شاهد پایمال شدن عزت خویش هستند، آنانی که به حاشیه رانده می‌شوند، وادار به سکوت‌شان می‌کنند، استثمارشان می‌کنند، به‌سوی مرگ‌شان می‌رانند یا می‌کشندشان، نمی‌توانند از خود بپرسند که آیا امید دارند یا نه. اینان برای زنده ماندن تقلا می‌کنند، می‌کوشند از پس زندگی برآیند و به‌طور مدام مبارزه می‌کنند. مبارزه‌ی مداوم آن‌ها، به هر شکلی که باشد، تاب از دست دادن ایمان را ندارد.»

او هم‌چنین می‌نویسد: «آموزه و تعالیم روشنگری به من یادآوری کرد که هر چه جهان بدتر و وخیم‌تر به‌ نظر آید، محکم‌تر و با صلابتی بیشتر باید به اصول خویش پایبند بود.»

تردیدی در این نیست که ما در عصر تناقض‌های مهلک و به‌طور خاص در سرزمینمان، در عصر شکست‌های پیاپی زندگی می‌کنیم و در هر پایان سالی، هنگامی که به روزگار و زمانه‌ی خویش می‌نگریم، به نتایجی ناامیدکننده می‌رسیم. درست در روزهای پایانی سالی که گذشت نیز بار دیگر این تناقض‌های تاریخی به صورتی نمادین و این بار در دو اسم کاظم صدیقی و صدیقه وسمقی برملا شد...

@KhabGard

یادداشت علیرضا رجایی طولانی است و نکات دیگری هم دارد. کاملش را از طریق زودبین بخوانید.