روسری قرمز
هنوز ازدواج نکرده بودیم
تو یکی از سفراش همراهش بودم
تو ماشین یه هدیه بهم داد!
اولین هدیه ش به من بود ...
خیلی خوشحال شدم
همونجا بازش کردم ، روسری بود ...
یه روسری قرمز با گلای درشت !!
جا خورده بودم
با لبخند و شیرین گفت :
"بچهها دوست دارن با روسری ببیننت"
میدونستم که بهش ایراد میگیرن
که چرا خانومی رو که بی حجابه
با خودت میاری...؟
خیلی سعی میکرد منو به بچهها نزدیک کنه
می گفت :
" ایشون خیلی خوبن
اینطور که شما فکر میکنید نیست!
به خاطر شما میان اینجا
و میخوان از شما یاد بگیرن...
انشاءالله خودمون یادش میدیم "
نگفت این حجابش درست نیست...!
نگفت مثه ما نیست…!
این رفتارش خیلی روم اثر گذاشت
اون منو مثه یه بچهی کوچیک
قدم به قدم جلو برد و به اسلام آورد ...
نُه ماهِ زیبا با هم داشتیم ...
راوی: خانم غاده جابر (همسرشهید دکتر چمران)
#سیره_ستاره_ها
مذهبی ها عاشق ترند
@khanvade_asemani