مسیر تاریک آموزش و پرورشِ 'ایدئولوژیبنیان'، ۱. این روزه | خرد منتقد
مسیر تاریک آموزش و پرورشِ "ایدئولوژیبنیان"،
۱. این روزها، پایان سال تحصیلی دانشآموزان است. زمان خوشهچینی و برداشت محصولی که طی یک سال به دست آمده است. عقلانیت حکم میکند باغبان، به تامل بنشیند، مشاهده کند و سرمایهها، هزینهها و عمر یکسالهی میلیونها دانشآموز را محاسبه نماید. که چه کاشته است و چه چیزی را برداشت میکند. و در نهایت به داوری بنشیند که آیا از محصول به دست آمده راضی است یا خیر. سالهای سپری شدهی جوانانی را که سرمایه اصلی و بنیادین جامعه است، در برابر آوردههای نهایی بنشاند و از خود بپرسد:
دانشاموزان، با صرف دوازده سال از بهار زندگیشان، با هزینههای گزاف به چه تواناییهایی رسیدهاند؟
آیا توانایی تفکر و اندیشیدن به مسئلههایشان را کسب کردهاند؟ آیا مهارتهای لازم برای مدیریت زندگیشان را به دست آوردهاند؟ آیا مدرسه کمک کرده است که مسیر زندگی اجتماعیشان را بیابند؟ آیا توانایی اجتماعی و اخلاقی را برای یک زندگی فعال و موثر و مفید در خود پرورش دادهاند؟ آیا استعدادهای درونیشان را بارور کردهاند؟ آیا همکاری با دیگران، همدلی، همدردی، مداراجویی و شفقتورزی را آموختهاند؟ آیا مولفههای زندگی در جهان مدرن را به دست آوردهاند و با مفاهیم و پیچیدگیهای زیست عقلانی، مدنی و اخلاقی، آشنا شدهاند؟ آیا انسانهایی شکوفا، پربار و شاد و خرسند شدهاند؟
و در یک کلام، برای آنچه اکنون هستند، آیا میارزید دوازده سالِ بهترین سالهای عمر خود را بدهند تا آن شوند که اکنون هستند؟ تواناییها، امکانها، ظرفیتها و مهارتهای آنان چیست؟
۲. آنچه مطرح شد، انتظاراتی است که از یک آموزش و پرورش مورد نظر است. اما برای رسیدن به این انتظارات، چه بسیار تغییر و تحول و اصلاح لازم است. ساختار آموزش و پرورش، کتب درسی، فضای حاکم بر جریان آموزش و مدارس و شیوههای تدریس، نیازمند تحول بنیادین است. امروزه آموزش و پروش در کشورمان، در تربیت و رشد کودکان این دیار بشدت ناتوان و ناکارآمد است. زیرا بر پایههای ایدئولوژی بنیان نهاده شده است. کتب درسی، مملو از مواد آموزشی است که ارتباط چندانی با نیازهای زمانه ندارد. و حجم این دروس چنان افزون است که حتی سبب گریز دانشآموزان از این معارف شده است. آموزش و پرورش، عملا تربیت شهروند عقلانی، قانونگرا، مدنی، اخلاقی و آشنا به حقوق شهروندی را فراموش کرده است. چنان است که عموم فارغالتحصیلان حتی از خواندن یک متن سادهی کلاسیک ناتوانند. توانایی معرفتی و تفکر و بینش فرهنگیشان قابل ملاحظه نیست. آموزش و پرورش، به مکانی برای بیهودگی و بطالت و از دست رفتن استعدادهای جوانان تبدیل شده است. با احتساب حدود پانزده میلیون دانش آموز، سالانه پانزده میلیون سال سرمایهی تجدیدناپذیر کشور، دود میشود و به هوا میرود.
۳. برای برون رفت از وضعیت اسفبار کنونی، باید که آموزش و پرورشِ "ایدئولوژی بنیان" را به آموزش و پرورش "دانش بنیان" تغییر داد. ساختار رسمی آموزش و پرورش، برای چنین وظیفهای ساخته نشده است.
روزگاری باید از آموزش و پرورش، "سیاستزدایی" کرد. مدرسه، پادگان و محل تربیت سرباز برای نظام سیاسی نیست. مدرسه، آموزشگاه تربیت شهروندانی با مهارت معرفتی و عملی برای ساختن زندگی شکوفا و جامعهای توسعه یافته است. خلق انسانهای مدنی که مسیر تفاهم و گفتگو و رعایت حقوق دیگران را میدانند. و همچنین انسانهای خردمند و استدلالگرا که در افق گشودهای بزیند و در آنها، شوق دانستن شکل گرفته باشد.
برای جلوگیری از سقوط و بلکه اوج گرفتن آموزش و پرورش و رشد و شکوفایی آن، باید که از بارهای اضافی خلاصی یابد. همچون سرنشینان بالنی که بارهای سنگین خود را از سبد بیرون میریزند تا سبکبالتر پرواز کنند و از سقوط بالن جلوگیری نمایند. مواد درسی زائد و انتظارات گزاف و بیارتباط با فرایند تعلیم و تربیت، همان بارهایی است که آموزش و پرورش را چنین ناکارآمد کرده است.