ما و آیینها سرنوشت آیینهای پیشینیان در جهان مدرن آیین، امر | خرد منتقد
ما و آیینها
سرنوشت آیینهای پیشینیان در جهان مدرن
آیین، امری نمادین است. معنایی پنهان شده در کنشی جمعی که کنشگران، معمولا ناآگاهانه از آن بهره میبرند. آیین، آیین بودناش به این است که باورمندان، آن را در افق معنادار ببینند و کاملا جدیاش فرض کنند. اما آنچه ما امروزه شاهدش هستیم، این است که آیینها "جدیتزدایی" و به یک تعبیر معنازدایی شدهاند. همان که ماکس وبر از آن به عنوان "راززدایی" یاد میکند. امروزه دلالت معنایی آیینها، که عموما دلالت متافیزیکی بوده است، فرسوده شده و بلکه از دست رفته است.
تفاوت ما امروزیان با ساکنان دیروز در مواجه با آیینها این است که آنها آیینها را مسیر و شیوهای برای اتصال به امر فراتاریخی، امر قدسی و یا اثرگذاری بر روند امور و دخالت در فرایند سرنوشتشان میفهمیدند. اما امروزه، آیین را چیزی دمدستی و غیر جدی مییابند و آن وجه نمادین را از آن میزدایند. به نوعی که آیین به پدیدهای "درخودمانده"، تبدیل میشود. درخودفروماندگی، یعنی آیین، دلالت معنایی و وجه نمادیناش از میان رفته است و دیگر به چیزی اشاره نمیکند، بلکه توجه باورمندان را به خود جلب میکند. به همین علت، آیین، خودش، فی نفسه موضوعیت پیدا میکند. خودش میشود هدف خودش. علاوه بر این، آیینها به نمایشهایی برای سرگرمی، تغییر ماهیت میدهند.
دو رویکرد پیشگفته به آیین را میتوان از یکدیگر تمیز داد: ۱. رویکردی که آیین را امری نمادین، جدی و حتی مقدس میشمارد. آن را روشی برای اتصال به هستی و اثرگذاری بر آن میداند. ۲. و رویکرد دوم، آیین را کنشی جمعی برای به دست آوردن حس بهتر، لذت بیشتر و سرگرم شدن میفهمد.
بنا به آنچه گفته شد، گویی دو گونه آیینورزی داریم: گونهی اول، آنان که با آیینها زندگی میکنند.(آیین به مثابه زندگی) گونهی دوم، آنان که با آیینها سرگرم میشوند. (آیین به مثابه سرگرمی)
به عنوان مثال، رقص آیینی، کنشی مقدس برای مواجه شدن با امر نادیدنی، قدسی و متافیزیکی تلقی میشد. نوعی دیالوگ و ارتباط با جان جهان و یا شیوهای رازآلود برای تاثیرگذاری بر هستی بوده است. وقتی رقص آیینی، وجه نمادیناش را از دست مینهد، به رقصی نمایشی، سرگرم کننده و فراهم آورندهی لحظات فرحبخش، تغییر ماهیت میدهد.
رویکرد دوم آیین را چیزی شبیه نمایش میفهمد، بر پر آب و لعاب کردن ظاهری نمایش، اغراق و افراط میورزد و در برابر سادگی اجرای آیینها توسط پیشینیان، هر چه بیشتر آنها را نمایشیتر و چشمرباتر میسازد. "زیباییشناختی صورتگرا" سبب شده است که آیینها هنرمندانه و پر از دقایق زیبا بر صحنهی نمایش اجرا شوند، اما هر چه هیجانیتر و زیباتر اجرا میشوند، گویی از معنا تهیتر میگردند. خلق جلوههای چشمگیر تکنولوژی مدرن و ظاهری، توجه آدمیان را تماما به خود جلب میکند و همین، سبب غفلتشان از کنه معنایی آیین میگردد. گویی آیینها نیز مشمول فرایند سکولاریزاسیون مدرن قرار گرفتهاند. به سخن دیگر، از کنشی رازآلود و آنجهانی به امری عرفی و اینجهانی تبدیل گشتهاند.
پیش از این، اجرای با شکوه آیینها، وجهی از ابهت و معنا را به آدمیان القا میکرده است، اما امروزه زیبایی و هیجان هنرمندانهی اجرای آیینها حسی از سرگرمی لذتبخش و تحسینِ زیباشناسانه را برمیانگیزاند.
دگردیسی محتوایی آیینها، عملا زندگی باورمندان به آیینها را از معنا تهی کرده است. این دگردیسی، به این علت است که آدمی(به ویژه در جهان مدرن)، توانایی و اشتیاق فراوانی در تغییر هر چیزی به سود سرگرمی و لذت دارد. نتیجه آنکه همهچیز و منجمله آیینها به کالایی فانتزی برای مصرفِ لذتبخش و چیزی برای سرگرم شدن تبدیل میشوند.
ما آیینها را باور نمیکنیم، آنها را همچون هنرپیشهای که نقشی برعهده دارد، بازی میکنیم. آیینها عموما دچار "معناباختگی" شدهاند. و به همین علت است که مجبوریم، به مدد تکنولوژی صدا و نور و با اتکا به وجه هنری، سستیشان را رفو نماییم. با این همه، هنوز کالبد بیروح و معنای آنها را بر دوش فرهنگمان حمل میکنیم. زیرا ما را به تاریخ و اجدادمان میرسانند و هویت تاریخیمان را بر آنان بنا کردهایم. اما " آیین به مثابهی هویت"، در جدال با هویت در جهان مدرن به سرعت فرسوده و رو به زوال میرود.
آیینها فرسوده میشوند، زیرا نسبتشان را با زیستجهان سنت و شبکهی معنایی پیشین از دست میدهند. اینک ما از یک سو شاهد فرسودگی آیینهای جهان سنت هستیم و از سوی دیگر، آیینهایی از جنس جهان امروز در حال خلق شدن هستند. زیرا هر دورهی تاریخی آیینهای متناسب با حال و هوای خودش را میسازد.
هر آنچه در سرنوشت آیینها گفته شد، شامل آیینهای ملی، فرهنگی و مذهبی میشود.