Get Mystery Box with random crypto!

رحیم رسولی

لوگوی کانال تلگرام khertenagh — رحیم رسولی ر
لوگوی کانال تلگرام khertenagh — رحیم رسولی
آدرس کانال: @khertenagh
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 1.80K
توضیحات از کانال

هنر اندیشه

Ratings & Reviews

2.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها

2022-09-01 13:01:33
...دیگر نمی توانم شبی چهار ساعت یک نفس بنویسم
درد ندارم
نومید و خسته نیستم
فقط کُند شده ام
دیشب باز روباه اگزوپری آمده بود
پشت در خانه ی هدایت
در تاریکی دیدمش
برایش نان بردم
بعد به آسمان نگاه کردم و برای پسرک
دست تکان دادم
خندید و گفت آب
380 views10:01
باز کردن / نظر دهید
2022-08-07 14:22:39 باید در این هوای مکدر چه کار کرد
با این غروب دلهره آور چه کار کرد
باید نشست ، مثل مترسک میان باغ
عمری به پای یونجه و شبدر چه کار کرد
گیرم که نسل سرو و صنوبر، عقیم بود
نسل هویج و برگ چغندر چه کار کرد
کم زخم خورده ایم و کنایه شنیده ایم؟!
باید برای باغچه ، دیگر چه کار کرد
گاهی نشسته ای و به این فکر کرده ای
مزد آن گرفت جان برادر چه کار کرد
وقتی که حکم تخلیه دارد ، به دزد چه؟
قاضی چه کار کرد و کلانتر چه کار کرد
عمری نشست ، گوشه ی دیوار و فکر کرد
باید برای رد شدن از در چه کار کرد
عیسی پیاده آمد و با خر به عرش رفت
خواجه که با خر آمده با خر چه کار کرد
آخر چه قدر؟! یعنی از این هم درازتر؟
منظور ما شب است ، قلندر چه کار کرد
حالا که آب نیست ، شنایش گرفته است
وقتی که آب بود ، شناگر چه کار کرد
هی فکر می کنیم که وقتش اگر رسید
باید که در زمان مقرر چه کار کرد
هی فکر می کنیم و به جایی نمی رسیم
باید که با جماعت بی سر چه کار کرد
هی عقده عقده ریخت به خودکار و دم نزد
هی واژه واژه ریخت به دفتر چه کار کرد
اصلن بقای عمر شما هر چه خاک ماست
با خاک مرده می شود آخر چه کار کرد
"مرغ سحر" که این همه می خوان "شدخزان"
با جوجه های آخر آذر چه کار کرد
آهش گرفت هر چه پدر داشتیم سوخت
الله واکبر از دل مادر چه کار کرد
نه اهل باوریم و نه انکار می کنیم
باید میان این بد و بدتر چه کار کرد
گفتی برابری و نگفتی که می توان
با این همه حقوق برابر چه کار کرد
تیراست این نه شاخه ی زیتون ، نگاه کن
صلح تو با دهان کبوتر چه کار کرد
با ما برادران مسلمانِ کینه توز
معلوم نیست دشمن کافر چه کار کرد
هی می خوریم خون هم و تشنه ایم باز
قربان آب زمزم و کوثر چه کار کرد
ما حرف داشتیم و تریبون نداشتیم
واعظ که داشت این همه منبرچه کار کرد
حتی به قدر نوک قلم هم فضا نداد
با او مگر دو قطره ی جوهر چه کار کرد
دیشب دوباره گفت که آن ور قیامت است
معلوم نیست باز از این ور چه کار کرد https://telegram.me/khertenagh
1.3K views11:22
باز کردن / نظر دهید
2022-07-22 09:25:01
509 views06:25
باز کردن / نظر دهید
2022-07-20 09:44:40 شکست روایت سروده ی زنده یاد علیرضا حسینی ♤
670 views06:44
باز کردن / نظر دهید
2022-07-11 14:17:54 نوشتن در تاریکی *

تماس از دست رفته برای مشترک گرامی هوشنگ چالنگی

نمی دانم چرا شخصیتم اینطوری است که اغلب در برخورد با دیگری خصوصا اهالی ادبیات ، جدی ترین بخش زندگی و آثارشان یعنی طنز ، برایم از اهمیت ویژه ای برخوردار است
این یک مقدمه نیست فقط گفتم که چیزی گفته باشم

تماس گرفتم یا از دور با اشارات نظر خواستم دیداری داشته باشیم نمی دانم
گفت بیا از دیدن همدیگر هم شده کمی بخندیم از دیدن خودمان که گریه مان می گیرد

تبصره ی اول و آخر : اگر فکر می کنید این حرف ها را از خودم در آوردم شاید درست حدس زده اید شاید هم نه

وقتی همدیگر را دیدیم بی هیچ مقدمه ای هر دو خندیدیم
گفتم خوشحالم که هنوز می توانیم بخندیم هر چند خانه ی ما از درون آب است و بیرون آفتاب
گفت :
"اگر مرا ببینی که نمی خندم /پس مرا ندیده ای"

گفتگوی بالا هم می تواند مشمول همان تبصره ی اول و آخر باشد.

دوست مشترک ما همیشه می گفت هر کس ظرفیتی دارد ،
اگر دو تا در گوشم بخوابانند ، اعتراف می کنم برج های دو قلو را هم من منفجر کردم
خواننده ی مورد علاقه ی همان دوست مشترک ما آنقدر خندان لب و مست بود که وقتی از او پرسیدند اگر در وطن ات بودی چه می کردی گفت:
همراه مردم به خیابان می آمدم و فریاد می زدم حق ام را بدهید اگر دارید همه را یکجا بدهید ندارید خرد خرد بدهید
شاعر شعر دیگر چکار می کند؟
گفت خود را به میدان بزرگ شهر می رساند و در گوش مجسمه ی سربازی که اسلحه اش را به طرف مردم گرفته است می گوید
"از نعش اسب برگرد و دلتنگیت را به من بگو/ این نرگس را بستان و پیشانی غمگینان را ببوس / تا من خونم را زخم تر کنم ، زخم تر ببینم"
می پرسم آیا شعر دیگر شعر محافظه کارانه است؟
می گوید: زبان محافظ هویت آدمی است و من زبانم طور دیگر نمی چرخد.

واقعی یا غیر واقعی بودن این متن را از تبصره ی اول و آخر گرفته و به خواننده می سپارم

نه می گفت:
"یک سخن در میانه نبود ، آزادی"
نه می گفت:
"واژه ای در قفس است"
به شیوه ی خودش آواز می خواند:
ای مشت بسته ی من / دل جهان
وقتی روزی دیگر و جایی دیگر پرسیدم چرا می گویی
"از کوه اگر می گویی /آرام تر بگوی/ بار گریه ای بر شانه دارم ، گفت:
آن سنگ اول خیلی مهم است که چطوری پرتابش کنی ،
می توانی همان اول پیشانی را هدف بگیری و فریاد بزنی ، اشغالگر برو بیرون یا می توانی با تمام توانت پرتاب کنی تا
سربازان رد سنگ را دنبال کنند و وسعت سرزمین ات را به خاطر بسپارند تا مباد بعد از نیم قرن به جایی برسی که هموطن در خانه ی خود آواره ات فریاد بزند:
... هی مراقب باش به برادر زاده ام نخورد

یادم نیست که این خاطره را از خودش شنیدم یا کسی برایم تعریف کرد اما مطمئنم هر دو خندیدیم

...تو فکر می کنی شعر دیگر ، از دیگری گفتن است یا دیگر گونه گفتن؟
از سر بی مزگی گفتم من فکر نمی کنم پس هستم
...اتفاقا درست فکر می کنی ، سارتر هم اگر بود الان همین را می گفت ، وقتی هر کس فکر می کند یا سانسور می شود یا حذف دور نیست وقتی جان سالم بدر بردی بگویی:
من فکر نمی کنم پس هستم ، تازه با این تنگناها و آشفتگی هایی که روزگار برای ما رقم زده ، ما فکر می کنیم که هستیم ، نیستیم
گفتم من شما را بیشتر از شعرهایتان می فهمم
گفت: می فهمم

او به شکل بی رحمانه ای خودش بود و به شکل بی رحمانه تری شبیه شعر هایش
راستی تا یادم نرفته ، یک بار هم بند کفش هایش را که باز بود بستم
خم شد و دوبار بازش کرد
...رحیم جان پامو می زنه

رحیم رسولی
پاییز ۱۴۰۰
https://telegram.me/khertenagh
1.2K viewsedited  11:17
باز کردن / نظر دهید
2022-07-11 09:21:54
1.1K views06:21
باز کردن / نظر دهید
2022-07-05 15:40:13 توشکه ی تاریخی
===========================
بنویس که تا دست تو از کار بیفتد
از دست تو نگذار که خودکار بیفتد

چون مورچه باشد صفت واژه که کافی است
یک مرتبه برخیزد و صد بار بیفتد

افتاد که افتاد، نیفتاد، نیفتاد
مثل همه وارونه نگه دار بیفتد

دنیا به مثل آب دماغ است، دلت خواست
بالا بکش و یا که نه بگذار بیفتد

از ماست که بر ماست فقط قصه ی ما نیست
چیزی است که هر بار به تکرار بیفتد

شیریم که شیریم، در این بیشه عجب نیست
یک چند اگر دور به کفتار بیفتد

از لاشه خوری صرف نظر کن که محال است
ته مانده ی صید از دهن مار بیفتد

لب بسته کلاغ و نگران است مبادا
آذوقه اش از گوشه منقار بیفتد

دیوار فرود آمده بر دزد که بدبخت
مجبور شده از سر دیوار بیفتد!

بیداری و بیهوده به خوابت زدی انگار
وقت است لحاف از سر بیدار بیفتد

خاموشی ناخواسته ابراز وجود است
جای لب اگر چشم به گفتار بیفتد

عقل تو یقین و دلت اما و اگر داشت
باشد که دلت نیز به انکار بیفتد

آن دوره گذشته است که آدم سر هر چیز
هی یاد خدا و گل بی خار بیفتد

حتما عرقش کار درست است اگر باز
در پیک کسی عکس رخ یار بیفتد

باشد ابدی سلطنت جهل که پالان
از دوش خر البته که دشوار بیفتد

یا حلقه بزن گردن خود را به طنابی
یا خم کن و بگذار که افسار بیفتد

روزی نکند دست تو عکاس بلرزد
پیشینه ی تاریخی ما تار بیفتد!!
.
https://telegram.me/khertenagh
.
#توشکه_تاریخی
.
1.4K views12:40
باز کردن / نظر دهید