Get Mystery Box with random crypto!

خیابان فرصت

لوگوی کانال تلگرام khiabanforsat — خیابان فرصت خ
لوگوی کانال تلگرام khiabanforsat — خیابان فرصت
آدرس کانال: @khiabanforsat
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 2.91K
توضیحات از کانال

نوشتارهای علی دادپی درباره اقتصاد٬ کارآفرینی و تاریخ و غیره
تماس با ادمین:
@adadpay

Ratings & Reviews

3.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها 3

2022-04-10 11:03:41 ایران می ماند و می ماند

به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد


اصلا نمی خواهم وقتی صرف برنامه های ایران اینترنشنال درباره زبان و شاهنامه بکنم که رسما چهارچوب و نقشه راه تجزیه ایران است. ولی ایرانیم. اول، چقدر شبیه جزوه ها و بحثهای مزخرف ایدئولوژیک گروهکهای قبل از انقلاب است. یک مشت آدم بدون کارنامه، بدون پیشینه. نشسته اند مثل یک کافه به صرف بحث درباره یک موضوع موهومی که هیچ ربطی به واقعیت ندارد و یک مساله واقعی نیست با ادعای نمایندگی از مردمی که اینها را اصلا نمی شناسند. نتیجه ایجاد یک فضای وهم آلود برای تلف شدن انرژی و صحبت درباره یک وضعیتی که ایجادش تنها با تجزیه ایران ممکن است.

اینها که هستند؟ آیا فردا مساله ایران است که مردم شاهنامه بخوانند یا نخوانند؟ اصلا این آدمها یک بار فردوسی نامه (پژوهش درباره اساطیر برخاسته از شاهنامه)‌را خوانده اند؟‌ یکبار داستانهای آذری را خوانده اند؟‌ می دانند از کجا آمده اند؟ یا فقط بخاطر داشتن وقاحت کافی برای یک ادعای دروغ دعوت می شوند؟ یکبار چوب آدمهای بی هویت مدعی همه فن حریفی را خورده ایم. آیا وظیفه یک رسانه صحبت و گزارش درباره واقعیت است یا خط تجزیه دادن؟‌ و بدبختی اینجاست که حتی وقتی ایران پس از حمله یونانیان، اعراب، مغولها، تاتارها و ترکها تجزیه شد باز اجزایش به هم ملحق شدند. وقتی یک کشوری بیش از ۲۵۰۰ سال تاریخ مدون دارد و ردپایش را می توان در نوشته های همه اندیشمندان و مورخان و دولتمردان همه اعصار و همه قاره ها دید، یعنی یک هویت ملی ثبت شده و پذیرفته شده.

یکبار دوستی به نقل از ولیعهد راس الخیمه می گفت ایران آنقدر بزرگ است که وقتی در شکمش باد می پیچد اینجا توفان به پا می شود. ایران ما بزرگ است و بزرگ می ماند و هیچوقت به اندازه حقارت بقیه کوچک نشده است. کاش یک نفر در ایران اینترنشنال می گفت دوران کافه نشینی و روشنفکرنمایی گذشته است و البته تحقیر ایران و یا آرزوی تجزیه آن به چند سرزمین باعث بزرگی کشوری نمی شود. حقیران تاریخی همیشه حقیر مانده اند.

.. البته سپاس، باعث شد شاهنامه ام را بردارم و دوباره از آن لدت ببرم.
خداوند نان و خداوند جای
خداوند روزی ده رهنما
خداوند کیوان و گردان سپهر
فروزنده ماه و ناهید و مهر
ز نام و نشان و گمان برترست
نگارنده برشده پیکرست
به ببیندگان آفریننده را
نبینی مرنجان دو بیننده را
#فردوسی
#شاهنامه
1.7K viewsAli Dadpay, 08:03
باز کردن / نظر دهید
2022-04-06 02:04:34 خیابان فرصت pinned «سلام، شب است. بیرون توفانی برپاست، رعدوبرق و باران. برق رفته است و حالا همه جا را سکوت گرفته. سیگنالها و امواج الکترومغناطیسی همه رفته اند. صدای خوردن قطره های باران به پنجره می آید و صدای باد که از بین شاخه ها می گذرند. جنگ یادتان هست؟ سال‌های جنگ؟ وقتی…»
23:04
باز کردن / نظر دهید
2022-04-05 07:28:13 سلام،
شب است. بیرون توفانی برپاست، رعدوبرق و باران. برق رفته است و حالا همه جا را سکوت گرفته. سیگنالها و امواج الکترومغناطیسی همه رفته اند. صدای خوردن قطره های باران به پنجره می آید و صدای باد که از بین شاخه ها می گذرند.
جنگ یادتان هست؟ سال‌های جنگ؟ وقتی شبها برق می رفت و یک دفعه همه جا و همه چیز ساکت می شد. در کرج اگر هوا خوب بود خیلی ها فانوس نفتی یا چراغ زنبوری روشن می کردند تا بیرون بنشینند و از هوا استفاده کنند. اگر بد بود و سرد بود علاالدین نفت سوز روشن می شد. هم بخاری بود هم اجاق.
زندگی می کردیم. تو نور چراغ کاری مشق نوشتن حالی داشت. سایه مداد روی صفحه نازک دفتر شصت برگ مدرسه می رقصید و آدم نمی دانست برای ط دسته گذاشته یا این سایه مدادش است.
شب سوم ماه رمضان است. در دانشگاه وظیفه دارم هر سال اطلاعات و جدول‌های زمانی این ماه را بفرستم تا استادهایی که کلاسهای سه ساعت و نیمه عصر را درس می دهند حوالی افطار یک زنگ تفریح بدهند، اگر دانشجوی مسلمان دارند.
دبیرستان که بودم می گفتند هر شب ماه رمضان می تواند شب قدر باشد. می گفتند مقدرات و تقدیر آدم را شب قدر می نویسند.
مقدرات و تقدیر یک مردم یک ملت یک کشور را کی می نویسند؟ در دل دعایی می کنم برای سعادت ایران ، برای شادی زن و مرد ایرانی، برای مردمی که معجزه آفرین بوده و هستند. روزهایی روشن بدور از تاریکی دروغ و سیاهی ستم آرزو می کنم. خدا به ایران به ایران عزیز ما برکت بخشاید. آمین.
1.3K viewsAli Dadpay, edited  04:28
باز کردن / نظر دهید
2022-04-04 22:01:13 ‏به مناسبت جهل و یکمین سالگرد یکی از مهم‌ترین یورشهای ⁧ #هوایی ⁩ تاریخ ⁧ #هوانوردی ⁩ که توسط قهرمانان گمنام ⁧ #نیروی_هوایی ⁩ ⁧ #ارتش_ایران ⁩ انجام شد، این یادداشت را بازنشر می کنم:
https://www.bbc.com/persian/iran-features-56618519
1.3K viewsAli Dadpay, edited  19:01
باز کردن / نظر دهید
2022-04-03 07:49:53
988 viewsAli Dadpay, 04:49
باز کردن / نظر دهید
2022-03-26 22:45:12 کدام رازهای سرزمین منند؟‌
@khiabanforsat
دانش آموز دبیرستانم، کتاب رازهای سرزمین من رضا براهنی را می خوانم. تازه خواندن دن آرام و زمین نو آباد شولوخوف را تمام کرده ام و دنبال کتابی هستم درباره ایران و انقلابش. بر خلاف رئالیسم شولوخوف سورئالیسمی پر از تناقض در انتظارم است.

رازهای سرزمین من آدمها را سه دسته می کند: آنها که بی اختیار اسیر حوادث شده اند و اختیاری ندارند، آنها که بیگانه اند و یا مزدور بیگانه و آنها که با بیگانه مبارزه می کنند. گروه اول ناظرند و ثبت می کنند. گروه دوم اما اسیر بدویترین شهواتند. تخت خوابهایشان محل تصمیم گیریست. زنانشان بی وفا و مردانشان امردبازند. دو کلیشه ای که گویی در قضاوت سیاسی نسل براهنی که اندیشه سیاسی منسجمی ندارد، پست ترین جایگاهیست که فقط برازنده خائنین است.

قهرمانان قصه آنها هستند که دست به اسلحه می شوند و قتلی مرتکب می شوند. قتلی که شاهدش تا روزهای پس از انقلاب زنده است و انقلاب او را از زندان آزاد می کند. حتی پس از انقلاب هم خائنین آنها هستند که خانه هایشان سونا دارد و زنانشان فاسقند و فاسق می طلبند. سرم درد می گیرد و داستان را نمی فهمم. از آن کتابهایی می شود که فقط یکبار می خوانمشان.

پانزده سالی می گذرد. دیگر نوجوان نیستم، دانشگاه را گذرانده ام و درس می دهم. روزها گذشته اند و هرازگاهی از براهنی خبری می شنوم. از اینکه در کاناداست. در کتابهای تاریخ نامش را می بینم و یادداشتهای پیش از انقلابش را می خوانم. نمی دانم چطور روشنفکری می تواند در یک مجله پورن درباره شکنجه بنویسد ولی می دانم کینه آدم را به خیلی کارها وا می دارد. دوباره در تهرانم و یک روز بعدازظهر اسیر خواب و بی خوابی بعد از سفر دوباره رازهای سرزمین من را می خوانم. این بار دیگر نوجوان نیستم. کتاب روان نوشته شده است و گیراست ولی تصویرش آنقدر به کینه و توهم آغشته است که انگار از ایرانی حرف می زند که هرگز وجود نداشته است. می بندمش و فکر می کنم.

در این رازها مادربزرگم کجاست که اولین زن معلم فامیل بود؟‌یا آن یکی مادربزرگم که گرچه سواد نداشت سه دخترش را به دانشسرا و دانشگاه فرستاد و نوه هایش همه تحصیلات دانشگاهی دارند؟‌ یا پدرم و درس خواندنش و شبانه رفتنش ؟‌ یا هزاران آدم شریف و زحمتکشی که می شناسم؟ آنها در کجای این تصویر سادیستی از سالهای گذار ایران قرار می گیرند؟‌ یادم می آید به اتکای آمار او عفو بین الملل تعداد زندان سیاسی در ایران را در سالها ۱۳۵۴ و ۱۳۵۵ صد هزار نفر گزارش کرده بود که سالانه سیصدنفرشان اعدام شده بودند. یادداشتهایش را دوباره مرور می کنم. یک نویسنده که از شکنجه ساواک و زندانی بودن هزاران نفر می گوید. واقعیت، توهم، و غرایز بدوی به هم می آمیزند تا تصویری واقعیت غیرقابل انکار باشد. تصویری که گویی یک کابوس سورئال است و ربطی به واقعیت زنده ندارد. زیبایی روایت و توانایی نویسنده داستان را جذاب می کند ولی هرگز دروغ را به واقعیت تبدیل نمی کند. حتی اگر دروغ را جای واقعیت بپذیریم در نهایت دروغ است و واقعیت چیز دیگریست.

رضا براهنی درگذشته است. در شبکه های اجتماعی می چرخم. یک دانشجوی سابق دانشگاه تورنتو از ترمهایی نوشته که رضا براهنی استاد پاره وقت ادبیات فارسی بوده است. می دانم یعنی چه، یعنی کمترین دستمزد در نظام دانشگاهی بدون هرگونه امنیت شلغی. رضا براهنی ادیب برجسته و نویسنده ای که بیش از همه آن مستشرقین و خاورشناسان ادبیات فارسی را می شناسد و لمس کرده است، در پایین ترین سطح و جایگاه ممکن. انگار آلبرت اینشتن را دعوت کنند تا حل تمرین فیزیک پایه باشد. در تبعید است و در حال تجربه حقارت. چشمانم را می بندم.

رضا براهنی درگذشته است. از نسل شاملو،‌ مشیری، فرخزاد، سپهری، شریعتی و اخوان ثالث ادیب برجسته دیگری به دیار باقی شتافته است و همه در حال مدح زیبایی نوشته هایش و عزای پایان زندگیش و سالهای پایانیش هستند. از ذهنم تنها یک فکر می گذرد. نویسنده خوبی بود که وارد عرصه سیاست شد و قلم را سیاست زده کرد و زندگیش سیاست زده و اسیر سیاست ماند. یادم نرود زیبایی در نظم و نثر به معنای درستی اندیشه و حق رهبری اندیشه سیاسی نیست. رضا براهنی یک نویسنده بزرگ بود و هست ولی داستانهایش رازهای سرزمین من نیستند. و خودش اصلیترین بازیگر زندگی تراژیکش بود.
1.6K viewsAli Dadpay, 19:45
باز کردن / نظر دهید
2022-03-14 20:37:55 وقتی جنگ می شود

فکر می کنم به لطف رشد جمعیت ما نسلی که جنگ را دیده ایم و یادمان می آید چه اهریمنی هست در اقلیت قرار گرفته ایم. بعضی ها وقتی درباره تجاوز روسیه به اوکراین حرف می زنند انگار دارند یک مسابقه ورزشی را گزارش می کنند. تیم‌ها چند چند هستند و کدام ضربه به آفساید رفت و کدام کرنر شد. چند نفری با هیجان از توان روسیه می گویند که در حال آدمکشی و تحمیل اراده اش به یک کشور ضعیفتر است و بقیه هم در حال توجیه هستند که روسیه حق داشت. ناتو، آمریکا، غرب… این سربازان روسی هستند که با گلوله های روسی مردم اوکراین را می کشند. مگر نمی دانید جنگ جنایت است؟

از کجای جنگ بگویم؟ از صدای ضجه زن همسایه که در هفته های عملیات مرصاد خبر آوردند که پسرش، یک سرباز وظیفه نیروی زمینی، در جبهه غرب کشته شده است؟ باورتان می شود که سی سال گذشته باشد و هنوز صدای فریادهایش در سرم می پیچد؟

یا از دستهای قرمز چروک خورده یک زن، یک مادر، که در خیابان مظاهری کرج جلوی پسرش زانو زده بود تا یک جفت کفش کتانی چینی سفید را پایش کند. اعزام سپاه محمد بود و مداحی در حال بازار گرمی در میانه خیابان که تعداد داوطلبان آنقدر زیاد است که آمدنشان به تاخیر افتاده است.

یا شاید از مادرم بگویم که ماههای اول جنگ در هرج و مرج خبری و دشمنی با ارتش هفته ای چند بار از مزاحمهای تلفنی می شنید که پدر را کشته اند، اسیر کرده اند یا از پرواز زخمی برگشته است. ما را می فرستاد خانه همسایه تا در تنهایی گریه کند و بعد از ستاد پیگیر سلامت پدر بشود. یا اصلا از آنروزی بگویم مدرسه زینب، مدرسه خواهرم، داشت تعطیل می شد و بچه ها از در مدرسه آمده بودند بیرون تا سوار مینی بوس‌ها بشوند. صدای هواپیما و بعد صدای ضدهواییها بلند شد نه مثل همیشه با ریتم آهسته تق تق. ضدهواییها عصبانی بودند، و از هر گوشه ای صدایشان می آمد. شیشه های پنجره های خانه می لرزید. پریدم بیرون، یک میگ عراقی ساخت روسیه در ارتفاع پایین خیلی پایین طوری که می شد برق شیشه کابینش را دید.

راکت‌های قرمز از زیر بال‌هایش به جلو پرواز می کردند و جلویش خاک و دودسیاه داشت به هوا می رفت. دویست متر فاصله راکت‌ها با مدرسه و یک قتل عام دختران بیگناه بود. حتی لازم نیست چشمانم را ببندم تا آنروز را ببینم. هیچوقت از جلوی چشمانم کنار نرفته است هنوز اینجاست. آسمان آبی ، کوههای البرز و هواپیمایی در حال شلیک راکت به یک مدرسه دخترانه.

جنگ مبارزه شر و خیر نیست، جنگ قتل است، جنگ جنایت است. تنها دفاع دربرابر یک تجاوز واقعیست که مجاز است و وقتی پوتین اشغال اوکراین را آغاز کرد به صف جنایتکارانی پیوست که زور را برحق می دانند. هیچ توجیهی جنگ را موجه نمی کند، هیچ توجیهی بمباران بیمارستان‌ها و تحمیل اراده یک کشور به یک کشور دیگر را موجه نمی کند. آنچه که در اوکراین رخ می دهد تلاش یک گانگستر برای دزدیدن حق تعیین سرنوشت یک مردم است. و او جنگ را انتخاب کرده…لعنت به او. جنگ فقط جنایت است نه بیشتر نه کمتر.
1.6K viewsAli Dadpay, 17:37
باز کردن / نظر دهید
2022-03-14 01:40:59
پویش نظامی‌خوانی / شعر بخوانید و جایزه بگیرید

پویش نظامی‌خوانی که با هدف معرفی بهتر نظامی و مقابله با تحریف فرهنگی در خصوص این شاعر پرآوازه برگزار می‌شود، از هفتم تا ۲۱اسفند آماده دریافت ویدئوهای مخاطبان می‌باشد.
در این پویش می‌توانید یکی از اشعار نظامی را بخوانید، از خودتان فیلم بگیرید و به این آدرس تلگرامی ارسال کنید:

@Ertebat_ba_ma
@Ertebat_ba_ma

جزئیات بیشتر را اینجا بخوانید
khabarfoori.com/fa/tiny/news-2927090
1.2K viewsAli Dadpay, 22:40
باز کردن / نظر دهید
2022-03-10 06:48:11 واژه های روسی
سال ۱۹۴۱ است، هیتلر با حمله غافلگیرانه به شوروی خوشخیالیهای استالین را به هم ریخته است و حالا دیکتاتور خونریز مسکو که نمی داند چرا افسران ستادش او را زنده گذاشته اند به هر دری می زند تا جلوی نازیها را بگیرد. ژنرال آندرس لهستانی که تا چند هفته پیش زیر شکنجه و بازجویی بوده است از زندان مخوف لوبلیانکا آزاد می شود تا از اسرای جنگی و زندانیان سیاسی لهستانی در شوروی ارتشی برای جنگیدن در کنار ارتش سرخ پدید آورد. او می داند که هزاران افسر لهستانی در تهاجم ارتش سرخ به لهستان در سال ۱۹۳۹ ، در همراهی با هیتلر، به اسارت اتحاد جماهیر شوروی درآمده اند. وقتی آندرس لیست افسران لهستانی موجود را می بیند بلافاصله به بریا، رئیس ان کا و د، یادآور می شود که حداقل ۱۴ هزار افسر لهستانی دیگر باید در آن لیست باشند. بریا با شتاب می گوید «آه ، درباره آنها اشتباهی رخ داده است».... آنچه که بریا اشتباه می خواند انتقال ۲۲ هزار افسر و روشنفکر لهستانی به زندانهای خارکیف و کالینگراد و قتل عام آنهاست. آلمانها یک سال بعد در جنگلهای اطراف اسمولنسک گورهای دسته جمعی این افراد را پیدا می کنند. روسها دستهای آنها را از پشت بسته بودند و در پس گردنشان گلوله ای شلیک کرده بودند. «اشتباه» در واقع قتل عام دستجمعی مردانی بود که در زمان جنگ برای دفاع از کشورشان سلاح به دست گرفته بودند. بریا این را می دانست. او خودش شخصا پیشنهاد این قتل عام را به استالین داده بود و استالین و اعضای کمیته مرکزی حزب کمونیست آنرا تصویب کرده بودند. https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/c/c1/Katyn_-_decision_of_massacre_p1.jpg
امروز در ماریپول بندری در اوکراین روسها بعنوان بخشی از «عملیات ويژه نظامی» یک بیمارستان زنان را بمباران کردند. بیمارستانی برای مادران، نوزادان و زنان بیمار. https://www.gannett-cdn.com/presto/2022/03/09/USAT/680a40fe-4043-4f6f-a707-a511606233cf-AP_Russia_Ukraine_War.17.jpg?width=2560
آنچه روسها عملیات ويژه می خوانند در واقع یک جنگ بیرحمانه بدون در نظر گرفتن قوانین بین المللی و ارزشهای انسانیست. مانند استالین و بریا که رسانه های امروز مسکو آنانرا بعنوان قهرمانان قرن بیستم می ستایند اینباره هم برنامه قتل است و کشتار تا خدا می داند کدام رویداد حسابهای مستاجر کرملین را بهم بزند. قتل قتل است. و هدف این کشتارها و بیمارستان زدنها هراس افکنی در دل مردمیست که دیگر نمی خواهند کابوس کشتارهای مسکو را زندگی کنند. هیچ کس به اندازه مردم اوکراین با هزینه سیاستهای بی رحمانه مسکو آشنا نیست. از میلیونها اوکراینی در قحطی سرخ پس از اشتراکی شدن مزارع مردند تا ۸ میلیون اوکراینی که در جنگ جهانی دوم کشته شدند. مردم اوکراین بین مردن الان و مردن در بردگی روسیه دلاورانه دفاع را انتخاب کرده اند. امروز خواندم دیپلمات محترمی پایش را از عرف فراتر گذاشته و از رسانه های ایرانی در کشور میزبانش خواسته است که از عبارت «عملیات ویژه نظامی» استفاده کنند. هنوز کا گ ب به تهران نرسیده است ولی حتی اگر هم رسیده بود مردم ایران هم مانند مردم اوکراین با واژه های روسی آشنایند. دروغ دروغ می ماند.
پ.ن. تصویر نامه تقاضای مجوز کشتار افسران لهستانی به امضای بریاست که به تایید رسیده است.
2.5K viewsAli Dadpay, edited  03:48
باز کردن / نظر دهید
2022-03-08 16:53:55
بالاخره منتشر شد
1.3K viewsAli Dadpay, 13:53
باز کردن / نظر دهید