این متن خوب تمام روز من رو رنگ داد به سوی عقلانیت با تردید! | خيابون فرعى
این متن خوب تمام روز من رو رنگ داد به سوی عقلانیت با تردید!
«ﻋﻘﻼﻧﻴﺖ» ﺑﺎ «ﻋﻠﻢ و داﻧﺶ» ﻣﺘﻔﺎوت اﺳﺖ. «ﻋﻠﻢ و داﻧﺶ»، «ﻣﺤﺘﻮﻳﺎت ﺣﺎﻓﻈﻪي اﻧﺴﺎن» را درﺑﺮ ﻣﻲﮔﻴﺮد.
ﻛﺴﻲﻛﻪ ﭘﺰﺷﻜﻲ ﺧﻮاﻧﺪه اﺳﺖ، ﺣﺠﻢ زﻳﺎدي از ﻣﻄﺎﻟﺐ ﻣﺮﺑﻮط ﺑﻪ ﺑﺪن اﻧﺴﺎن و ﺣﺎﻻت ﺳﻼﻣﺖ و ﺑﻴﻤﺎري آن را در ﺣﺎﻓﻈﻪ دارد و ﻓﺮدي ﻛﻪ ﻫﻨﺮ ﺧﻮاﻧﺪه اﺳﺖ، ﺣﺠﻢ زﻳﺎدي از ﻣﻄﺎﻟﺐ ﻣﺮﺑﻮط ﺑﻪ زﻳﺒﺎﻳﻲﺷﻨﺎﺳﻲ، ادراك ﺑﺼﺮي، ﺗﺎرﻳﺦ، ﻫﻨﺮ و... را در ﺣﺎﻓﻈﻪ دارد.
اﻣﺎ «ﻋﻘﻼﻧﻴﺖ» ﻣﻮﺿﻮع ﻣﺤﺘﻮﻳﺎت ﺣﺎﻓﻈﻪي اﻧﺴﺎن ﻧﻴﺴﺖ، ﺑﻠﻜﻪ «ﻓﺮآﻳﻨﺪ ﺗﻔﻜﺮ» را ﻣﺪﻧﻈﺮ دارد.
اﻧﺴﺎن ﺧﺮدﻣﻨﺪ ﻛﺴﻲ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ در ﺣﺎﻓﻈﻪاش ﻣﻄﺎﻟﺐ زﻳﺎدي در ﻣﻮرد ﺗﺎرﻳﺦ ﺧﺮدﻣﻨﺪي ﻳﺎ ﻣﻌﻠﻮﻣﺎت دﻳﮕﺮي اﻧﺒﺎﺷﺘﻪ ﺷﺪه ﺑﺎﺷﺪ؛
ﺧﺮدﻣﻨﺪ، ﻛﺴﻲﺳﺖ ﻛﻪ ﻧﺤﻮه ي ارزﻳﺎﺑﻲ و ﺗﺼﻤﻴﻢﮔﻴﺮي ﺧﺎﺻﻲ دارد.
از ﻧﻈﺮ ﺳﻘﺮاط، ﻫﺮ ﺑﺎوري ﻛﻪ در ذﻫﻦ داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﻢ و آن را ﺑﻪ ﭼﺎﻟﺶ ﻧﻜﺸﻴﻢ و از ﻏﺮﺑﺎل ﻧﻘﺪ ﻧﮕﺬراﻧﻴﻢ، ﻫﺴﺘﻪاي ﻣﻲﮔﺮدد ﺑﺮاي زﻧﺪﮔﻲ اﺑﻠﻬﺎﻧﻪ و ﻣﺎﻧﻌﻲﺳﺖ در ﺑﺮاﺑﺮ زﻧﺪﮔﻲ ﻋﺎﻗﻼﻧﻪ.
ﭼﻨﺪ ﻫﺰار ﺳﺎل ﺑﻌﺪ از ﺳﻘﺮاط، روانﺷﻨﺎﺳﺎن ﺑﺰرﮔﻲ ﻫﻢﭼﻮن «آﻟﺒﺮت اﻟﻴﺲ» و «آﻟﻮرن ﺑﻚ» ﻧﻴﺰ ﺑﻪﻫﻤﻴﻦ ﻧﺘﻴﺠﻪ رﺳﻴﺪﻧﺪ ﻛﻪ ﺑﺴﻴﺎري از ﺣﺎﻻت ﻧﺎﺧﻮﺷﺎﻳﻨﺪ رواﻧﻲ، ﻧﺎﺷﻲ از ﻃﺮز ﺗﻔﻜﺮ ﻧﺎدرﺳﺖ اﺳﺖ. آﻧﺎن ﻧﻴﺰ در روشﻫﺎي روان درﻣﺎﻧﻲ ﺧﻮد از «روﻳﻜﺮد ﺳﻘﺮاﻃﻲ» ﺳﻮد ﺑﺮدﻧﺪ و ﺑﺎورﻫﺎ را ﺑﻪ ﭼﺎﻟﺶ و ﻧﻘﺪ ﻛﺸﻴﺪﻧﺪ.
«ﺳﻘﺮاط» ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﺎورﻫﺎ را ﺑﻪ ﭼﺎﻟﺶ ﻣﻲﻛﺸﻴﺪ؟
ﺳﻘﺮاط در ﺷﻬﺮ راه ﻣﻲرﻓﺖ، در ﺑﺎزار ﻣﻲﮔﺸﺖ و ﺑﻪ ﺟﻠﺴﺎت ﻣﺮدم آﻣﺪ و ﺷﺪ ﻣﻲﻛﺮد و ﻫﺮﮔﺎه ﻣﻲدﻳﺪ ﻛﻪ آﻧﺎن ﺑﺎ اﻃﻤﻴﻨﺎن درﺑﺎره ي ﭼﻴﺰي ﺻﺤﺒﺖ ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ، آﻧﺎن را ﻣﻮرد ﺳﺆال ﻗﺮارﻣﻲ داد .