نوشته بود: تو مثل طوفان میزنی به قلب سختیها و تهش با یک لی | [ خدا ]
نوشته بود: تو مثل طوفان میزنی به قلب سختیها و تهش با یک لیوان چای در دست بر میگردی، نوشتهبود تو قویتر از این حرفهایی! و من نگاهی به خودم کردم، آیا قویتر از این حرفها بودم که مثل نهالهای نو رس، زیر تندباد حوادث نشکنم؟ یا طوفان بودم؟ طوفانی که میتازد و میشکافد و از دل رنجها و دردها و زخمها، ضمادی کمیاب بیرون میکشد؟ نفس عمیقی کشیدم، خودم را برای هر آنچه ناملایمتی و رنج که احتمال نمیدادم آماده کردم و زدم به قلب سختیها و ایمان داشتم که تهش آسوده و آرام، با یک لیوان چای در دست بر میگردم؛ همانگونه که خورشید، پس از رگباری طولانی و سخت راه خودش را پیدا میکند.