2022-04-30 19:28:24
وقتی که رفت دلم تنگ شد دلم میخواست امشب و توی بغلش میخوابیدم ولی بهش حق دادم که خسته باشه و خجالت بکشه از پدرم!
به هرحال تازه محرم شده بودیم و من این احساسش رو درک میکردم شایدم به خاطر اینکه من معذب نشم نموند!
رفتم توی اتاقم جلوی آیینه خودم رو برانداز کردم انگشت اشاره ام رو بردم سمت لبم یک لحظه به ساعاتی پیش فکر کردم که پوست لبم داشت زیر دندونهای آریا کنده میشد گر گرفتم ،دلم تنگ شد
گوشی روبرداشتم و به عکسهامون نگاه کردم یک لباس بلند حریر لیمویی آستین پف با توربان سِت رنگ لباسم که در عین سادگی زیبا به نظر میرسید
کت و شلوار مشکی مات با پیراهن لیمویی رنگ زیبایی هیکل آریا رو چندبرابر کرده بود میکاپم هم ملایم بود آریا از بزک دوزک زیاد خوشش نمیومد
روایت زندگی زنی که آتش عشقش در آغوش سردِ مردی خاکستر شد...
https://t.me/+sF4pvcBBNTpkZjE0
7.0K views16:28