خاطرات جهادی مولوی غلام حیدر شهامت بخش )1 ) سالها در اروزی ا | کانال خبری کهسان (اسلام قلعه)
خاطرات جهادی مولوی غلام حیدر شهامت بخش )1 ) سالها در اروزی این بودم که یک بار رسول هللا صلی هللا علیه وسلم را در خواب ببینم! حتی در زمان تحصیل در ماه رمضان شبها تا صبح بامید اینکه رسول الله صلی الله علیه وسلم را بخواب ببینم بیدار میماندم، ولی هرگز رسول الله صلی الله علیه وسلم را بخواب ندیدم مگراینکه در بعضی شبها فقط روضه رسول الله صلی الله علیه وسلم را در دخواب میدیدم، بعد ازاشغال وطن عزیز توسط لشکریان صلیب وهمکاری مجاهد نماها ، تبلیغاتم را برضد اشغال شروع نمودم، ودر مجالس ومحافل سخنرانی داشتم ومشغول تدریس واداره دارالعلوم بودم، دار العلومی که با همکاری قاری شهید غالم رسول ، ومولوی نعیم الحق حقانی بناء نموده بودم، ودر آن حدود 90 نفر شاگرد بطور لیلیه مشغول فراگیری علوم بودند.......... وآن شبی را که همیشه در ارزویش بودم فرا رسید ورسول هللا صلی هللا وسلم را در خواب دیدم.... بلی دوستان نهایت معزز!! بعد ازسالها آرزوی درخواب دیدن رسول الله صلوات الله وتسلیمه علیه،باالخره رسول الله صلی الله علیه وتسلیمه علیه را بخواب دیدم! اما...........افسوس !!! وهزاران افسوس!!! بلی در خواب دیدم که در کنار قرار گاه نیروهای اشغالگر قرار دارم!! ویک نیروی اجیر داخلی یک چیزی مثل یک تلفن را بدستم داد وگفت: برو درب قرار گاه واین وسیله را نشان بده به شما اجازه دخول در قرار گاه را میدهند! ونمیدانستم که چرا باید داخل قرارگاه نیروهای اشغالگر بروم وبرای چه!؟ رفتم د رب قرارگاه! آنجا چند سگ وپیره دار امریکائی ایستاده بودند، وبه محض اینکه همان وسیله را نشان دادم، برایم اجازه ورود به داخل قرار گاه نیروهای اشغالگر را دادند،ورفتم داخل!! هنگامیکه داخل شدم در یک ناحیه بر روی زمین در میان علفهای خشک رسول الله صلی الله علیه وسلم ودو یار بزرگوار آن حضرت ابوبکر صدیق وعمر فاروق در روی زمین نشسته اند, قدمهای خویش را تند برداشتم وبا سرعت تمام بسوی آن بزرگواران رفتم، ودر هنگامیکه نزدیک آنها رسیدم، به هرسه نفر برای مصافحه بلند شدند، ومن دست رسول الله صلی الله علیه وسلم را بوسیدم، ودیگ ر رسول الله صلی الله علیه وسلم با بی میلی بسویم نظر کرد ودیگر چیزی نگفت! وروی مبار ک خویش ر ابرگرداند!! بادیدن این حالت از خواب پریدم ................ ادامه دارد.....
